یادداشت محمدامین اکبری
1403/3/25
3.7
9
به نام او این کتاب را چهار پنج سال پیش خواندم و همان موقع هم برایم جذاب و خواندنی بود. دومین کتابی بود که بعد از «موشها و آدمها» از جان اشتاینبک میخواندم. حالا بعد از خواندن شاهکار این نویسنده، «شرق بهشت» را می گویم، با خودم گفتم بد نیست که یک بار دیگر داستانهایی را که پیش از این از او خواندهام هم بخوانم. در این نوبت از خواندن توجهم به این نکته جلب شد که این داستان در واقع یک نمایشنامه در هشت پرده است که بهشکل رمان نوشته شده با تغییرات جزئی آن را میتوان در قالب نمایشنامه عرضه کرد. بعدا دیدم که در ویکیپدیای انگلیسی نوشته که اصلا برای اجرا نوشته شده تا راحت با اعمال تغییراتی به روی صحنه برود، درست مثل «موشها و آدمها». اشتاینبک این کتاب را در سال ۱۹۴۲ منتشر کرد یعنی سه سال پیش از پایان جنگ جهانی دوم. او در زمانی از اشغالگری آلمان در جنگ جهانی مینویسد که هیتلر هنوز زنده است و قوای آلمان در برخی از جبههها دست بالا را دارد ولی دور بودن امریکا از صحنه جنگ موجب شده او با فراغ بال درباره جنگ بنویسد و موضوعگیری صریحی علیه آلمان و متحدانش بکند و البته باید گفت که این موضعگیری بسیار هنرمندانه و انسانی است. داستان در شهری از کشوری اروپایی میگذرد، کشوری که از آن نامی آورده نمیشود ولی با توجه به قراین و اینکه پادشاه نروژ در آن زمان نشان افتخاری به اشتاینبک میدهد، بهاحتمال زیاد نروژ است. اشتاینبک دو سال پیش از شروع جنگ جهانی به اروپا و منطقه اسکاندیناوی سفر کرده بود و تسلطتش بر جغرافیای آن منطقه برآمده از مشاهداتش در این سفر است. داستان با اشغال شهر توسط نیروهای آلمانی شروع میشود، جالب آنکه در طول رمان از آلمان هم نامی به میان نمیآید که ما با توجه به نام نیروهای دشمن و اینکه همواره از پیشوا نام میبرند و مهمتر از همه اینکه داستان در بستر یک حادثه واقعی رخ میدهد میفهمیم که اشغالگر آلمان است. اشتاینبک در هشت فصل با نشان دادن مقاومت مردم شهر و بیرحمی دشمن میخواهد وجهی ضدانسانی از جنگ بسازد و تا حدودی در این زمینه موفق عمل میکند. وفاداری نویسنده به میراث فکری و فرهنگی دنیای غرب در این اثر هم به چشم میخورد. عنوان اصلی رمان (The Moon Is Down) بخشی از یکی از دیالوگهای مشهور «مکبث» شکسپیر است و در فصل آخر ما شاهد بازآفرینی مرگ سقراط توسط اشتاینبک هستیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.