یادداشت زهرا شاه حسینی
1403/3/16
4.0
16
خوندن روایت همیشه برام جذاب بوده؛ هست و احتمالا اگر با همین دست فرمون خوندن و فکر کردن برم جلو؛ خواهد بود. روایتهای زنانه و مادرانه هم کم و بیش خوندم. کتاب سررشته رو زمان برگزاری نمایشگاه همین امسال( ۱۴۰۳) برای خودم اینترنتی سفارش دادم. سال قبلش لیست کتابی از مرضیه خانم اعتمادی گرفته بودم و فرصت نکردم هیچ کدوم رو بخرم. اما امسال به دوستی زحمت دادم تا به سرنوشت پارسال دچار نشم. چشمم که بهش خورد فکر کردم خیلی چیز جالبی نیست. نویسنده اش رو نمیشناختم و ورق که زدم دیدم روایتها هم نویسنده ی مشخصی ندارند. گفتم حالا یکی دو تا داستان اول رو میخونم و اگر خوشم نیومد میذارمش کنار. شروع کردم و کمتر از دو روز طول کشید تا تمومش کردم. نویسنده صاف رفته بود سراغ نقطه هایی از مادرانگی ها که به نظرم فوق العاده اومد. چیزهای به ظاهر ساده ای که انصافا همیشه دنبالشون بودم رو در همین کتاب پیدا کردم. روایت ساده از خانمی فوق العاده صبور که با مادرشدن تبدیل به اژدهایی خشمگین میشه، مادری که به عبادتهاش هر چند کم پاینده؛ مادرهایی که با هزار آشفتگی بچه هاشون رو گذاشتن و به سفر حج رفتن یا نهایتا تاثیرگذارترین و در عین حال ساده ترین روایت که مربوط به مادریه به قول خودش اسرافکار که تلاش می کنه کم کم دور ریزهاشون رو مدیریت کنه. هیچوقت فکر نمی کردم روزی در یک کتاب؛ چند تا فرمول ساده و راحت و تاثیرگذار پیدا کنم که ساعتها فکرم رو به خودش مشغول کنه و این جمله ها در روح و روان و مغزم به گردش دربیان که: پس تو مادری باید به این چیزاهم توجه کرد؟؟؟ پس چرا حواسم نبود که اینها چقدر مهم و تعیین کننده هستن؟؟؟ شاید مامانهای قدیمی تر بیشتر حواسشون به این جور چیزها بوده و کمتر به چیزهایی که ما شش دانگمون رو دادیم بهشون سررشته دقیقا سرِ رشته ی مادری رو با یک نگاه متفاوت تر میده دست مخاطب. دقیقا با کارکردِ کتابهایی که اسمشون یک چیزی تو این مایه ها هست که : چطور در دو روز مادر بهتری شوم. یا ده نکته ی طلایی برای تبدیل شدن به مادری متفاوت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.