یادداشت namira

namira

1402/10/21

                قاتل، مقتول،ملکه،دیوانه:)
کامل من غرق خودش کرد با تک تک شخصیت ها زندگی کردم تو کلاه فروشی هاتا قدم زدم وسط جشن رقص سیاه و سفید حضور پیدا کردم از هزارتو و آینه رد شدم از پنجره اتاق فرار کردم ریون رو شونه هام نشوندم از کلاه هایی که هاتا درست میکرد روی سرم گذاشتم  توی مزرعه کدو پا گذاشتم و کفشام گلی شدم به معنای واقعی باهاش زندگی کردم هر شب که یکم از کتاب میخوندم فارغ از دنیای دور و برم میشدم:)
و در آخر دردناک نبود برای من تلخ بود انگار به اندازه تمام شیرینی هایی که کاترین میپخت زهر سرکشیدم:)
بخشی از قلبم پیش این کتاب میمونه:)
خداحافظ دوستای من خدافظ سرزمین دل ها خدافظ کلاه فروشی جادویی خداحافظ سرزمین شطرنج زنده باد قاتل مقتول ملکه دیوانه:)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.