یادداشت بهادر رضاپور

                اولین کتابی بود که از رومن گاری می خوندم. تا اواسط داستان، مثل ترن ی که که اوج میگیره آروم و آروم به نقطه ی لمس آسمون رسیدیم و ... ناگهان، با هم فرود اومدیم. فرودی که انگار تا اعماق زمین فرو می رفت و از سقوط باز نمی ایستاد .
از اواسط کتاب احساس میکردم مومو ی ۱۰ ساله که یک شب ه با ۴ سال افزایش سن مرد شده بود، داره با نهایتِ قدرت، نفرت و تهوع رومن گاری رو نسبت به قوانین طبیعت فریاد میزنه. نفرتی که لحن به ظاهر بچه گانه ش کمدی تاریکش رو تاریک تر هم می کنه. 

تا اواسط داستان زیاد تحت تاثیر قرار نگرفتم اما از اواسط داستان به بعد شیوه ی توصیف نویسنده از ساز و کار دنیا برام تکان دهنده بود.
و چقدر کامل ، چرایی پایان زندگی نویسنده توسط مومو کوچولو شرح داده شده بود؟
و واقعا کیه که بتونه رومن گاری رو از اینکه دیگه کاری نداشته و با همه خداحافظی کرده ، مقصر بدونه؟! ...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.