یادداشت ملیکا خوشنژاد
1402/2/10
نمیدانم چه خاصیتی در خوانشهای دوباره و چندباره هست که انگار به هر اثری عمق بیشتری میبخشد؛ انگار تازه بعد از خواندن مجددشان است که به زیروبم متن بیشتر پی میبرم و نهتنها بیشتر دوستشان میدارم، بلکه بیشتر هم درکشان میکنم و حقیقتاً خوشحالم که بهلطف گروه زیتون عزیزم، دارم دوباره ایبسن را میخوانم چون انگار دفعهی پیش بهاندازهی کافی قدرش را ندانسته بودم. دشمن مردم انگار پاسخ ایبسن است به نقدهای تند و تیزی که بهخاطر جنزدگان نصیبش کرده بودند و عصبانیت و خشمش بهخوبی از زبان دکتر استوکمان هویداست؛ دکتر استوکمانی که حقیقت را میداند، اما سیاست ندارد تا از این دانشش به نفع خود استفاده کند و درحالیکه اتفاقاً در ابتدا خیرخواه مردم است، در نهایت بدل به دشمن مردم میشود. نقد دکتر استوکمان از عامهی مردم که صدای افلاطون در جمهور را برایمان تداعی میکند، کوبنده و تلخ اما بهطرز غریبی ملموس است. ولی همچنان بهنظرم نمیشود آثار ایبسن را بهتنهایی خواند؛ قطعاً باید پشت سرهم و بهترتیب خواندشان، چون گویی آثارش یک کلیت منسجم را میسازند و بدون هم ناقصاند. دشمن مردم بدون خواندن جنزدگان قبل از آن و خواندن مرغابی وحشی بعد از آن فایده ندارد. تازه بعد از مرغابی وحشی که دکتر استوکمان را بهتر و عمیقتر درک خواهیم کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.