بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت آیدا شاهین

                "جعبه دکمه ای گوئندی "
نویسندگان :استیون کینگ ، ریچارد چیزمار.  


آیابه روح اعتقاد دارید؟ 
آیا فکر می کنید که اتفاقات یک جور خاصی برای شما طراحی می شوند؟
آیا فکر می کنید هر اتفاقی در زندگی شما بازخوردی از افکار اعمال شماست؟
دراین صورت شما به جعبه دکمه ای هم اعتقاد دارید، 
ولی خودتان از آن بی خبرید ....


گوئندی پترسون شخصیت اصلی داستان است. دختری دوازده ساله  که سعی دارد با بالا رفتن از پلکان خودکشی پارک (کسل ویو)، وزنش را کاهش دهد تا  دیگر مورد تمسخر( فرانکی استون)همکلاسی اش  برای اضافه وزنش  واقع نشود و بتواند بهترین دختر مدرسه باشد. 
روزی از روز ها که قرار نبود هیچ اتفاق عجیبی بیفتد و آن روز به روز مهمی تبدیل شود و زندگی گوئندی از این رو به آن رو شود؛گوئندی مثل هرروز مشغول بالا رفتن از پلکان خودکشی بود که ناگهان مردی صدایش میزند...
مردی با کلاهی سیاه روی یکی از نیمکت ها نشسته بود  و گوئندی را زیر نظر داشت.
گوئندی ابتدا شک می کند ولی سرانجام  به طرف آن مرد می رود. 
مرد "ریچارد فاریس" خودش را معرفی می کند . او همه چیز را درباره گوئندی می داند.

   آقای فاریس جعبه ای کوچک و زیبا از جنس چوب ماهون (باطول  حدود چهل سانتی متر  و  عرض سی  سانتی متر)که دو اهرم  کوچک در سمت راست و چپ  آن قرار داشت ( اگر اهرم سمت راست را بکشی یک شکلات کاکائویی  کوچک به شکل حیوان و اگر اهرم سمت چپ را  بکشی سکه ی نقره ی قدیمی  بیرون می آید . ) به گوئندی  می دهد. 
روی جعبه هشت دکمه با رنگ های متفاوت  قرار داشت. آقای فاریس می گوید که جعبه خودش گوئندی را انتخاب کرده است و  هر کدام از این شش دکمه  برای یک قاره است. دکمه هفتم ( دکمه قرمز) برای هرجایی که بخواهد، دکمه هشتم  (دکمه سیاه) برای همه جا ...

یک هفته از روزی که گوئندی جعبه را از آقای فاریس  گرفته است،می گذرد. 
اوجعبه را از همه مخفی نگه داشته است انگار خود جعبه هم می خواهد کسی جز گوئندی از وجودش باخبر نباشد.
گوئندی به طور   عجیبی در این روز ها خوش شانس بوده است (با هر شکلات کوچکی که هرروز با کشیدن اهرم سمت راست از جعبه می گیرد و می خورد برای کل روز سیر می ماند و وزنش کم می شود. نمراتش بالاتر می رود. در مسابقات ورزشی مدرسه شرکت می کند و برنده می شود.  دیگر مورد تمسخر واقع نمی شود و دوستان جدیدی پیدا می کند.)
اما گوئندی به طور غریبی حس وابستگی نسبت به این جعبه پیدا کرده است. هم جعبه را بسیار ارزشمند تر از هر چیز می داند و هم  نسبت به آن ترسی وصف ناپذیر دارد.

روزی فکر اینکه دکمه های جعبه چه فایده ای دارد ذهن اورا مشغول می کند.
 شاید ها و باید های  زیادی ذهن او را درگیر کرده و در نهایت  متوجه می شود که هریک از آن شش دکمه می تواند یک قاره را در این دنیا نابود کند،  دکمه قرمز هرنقطه ای از جهان که بخواهد و دکمه سیاه رنگ همه جهان را...
        
(0/1000)

نظرات

بسیار زیبا. البته من با ترجمه‌ی خانم تقدیس خونده زودم.
اتفاقا من هم همین ترجمه را نوشته ام.
خیلی خیلی عالی وقشنگ
دختر عزیزم خیلی عالی وکامل بود، ممنون
خیلی عالی ودقیق  وزیبابود..
خیلی عالی ودقیق  وزیبابود..
سهیلا

1400/09/17

 استیون کینگ همیشه مورد توجه کارگردانان است. 
ممنونم
سهیلا

1400/09/17

استیون کینگ‌ همیشه مورد توجه کارگردانان هالیوودیست. من این کتابشون رو نخوندم.
آیسان

1400/09/17

خلاصه خوبی نوشتید، حتماً این کتاب را خواهم خواند
خلاصه ی دقیقی بود. ممنون.
قلم خوبی داری
با عرض سپاس و تشکر،
خیلی خوشم اومد از خلاصه‌اش،حتما این کتابو میخونم🙏🙏🌹
خلاصه خیلی مفیدی بود👌🏻حتما کاملش رو میخونم
Mehrshad Bazmi

1400/09/18

خیلی خوبه
Mehrshad Bazmi

1400/09/18

خلاصه ی خیلی مفیدی بود
مینا

1400/09/18

واقعا ممنونم بابت خلاصه های قشنگتون که آدم رو تشویق به خوندن کتاب میکنه
تارا

1400/09/18

خیلی زیبا نوشتید سپاس
بسیار زیبا و عالی
ممنونم از لطف و توجه همگی 🙏🌺🌺
Alireza

1400/09/21

بسیار عالی آیداجان👌👌👌🌹🌹🌹