یادداشت صبا محمودوند

        در داستان دختر؛ پسری هفده یا هجده ساله به اجبار در روستایی دورافتاده آموزگار می‌شود. روستایی که آرام و خلوت است و کنار آن جنگل‌های متراکم است که نوری در آن وجود ندارد و شکار فراوانی در آنجا یافت می‌شود. روستای آرامی که همه چیز روال آهسته‌ی خود را در آنجا سپری می‌کند که در خلال این آهستگی یک عشق نافرجام رخ می‌دهد.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.