یادداشت مجید اسطیری

                صحنه دلخراش و در عین حال آرام ورود روس ها به شهر یکی از آن صحنه های جالب ست.کوتوله ی دانای داستان گراس که محدوده ی عملکرد کوچکی دارد در شهر جنگ زده باقی می ماند تا ماجراهایی را برای ما تعریف کند که مردم عادی از جنگ به یاد دارند و نه سربازها. همانطور که گفتیم گونتر گراس یک داستان نویس تجربی ست. او مثل ارنست همینگوی در جنگ جهانی دوم شرکت کرده و آنقدر خاطره و تجربه دارد که برای همیشه ی نویسندگی اش کافی ست. او مثل مارکز یا بورخس یا دیگر نویسنده های آمریکای جنوبی نیست که از خیالات یا افسانه ها تغذیه کند. او از تجربه و عینیت می نویسد. او مثل نویسندهء هم عصر و هم وطنش، "هاینریش بل" با آلمان بعد از جنگ روبروست که زندگی طبقهء بورژوا در بحران معنا با یک عامل مهم دست به گریبان است: "پول"! چیز نفرت آوری که بُل در "عقاید یک دلقک" آن را عامل فساد اخلاقی و اعتقادی آلمان بعد از جنگ نشان میدهد. بل کاری میکند که ما از سرمایه داران آلمانی که بعد از جنگ به دنبال بازسازی اقتصاد نابود شدهء آلمان هستند متنفر شویم. چرا که آنها "انسانیت" و "عاطفه" را زیر بار مخرب سرمایه سالاری و اشرافی‌گری له میکنند. و بدتر از همه این که پول با مذهب، با "کاتولیک" بودن به شدت گره خورده و حاصل آن فرهنگ نجسی به نام "اشرافی گری مذهبی" شده است. مذهب دروغگوی کاتولیکهای اشرافی آلمانی "عشق" شخصیت اصلی عقاید یک دلقک را از او میگیرد و او را به گدایی می اندازد. گونتر گراس هم چنین نگاهی به آلمان بعد از جنگ دارد. گراس با شخصیت کوتولهء داستانش در جامعهء آلمان چرخ میزند و صحنه هایی را نشانمان میدهد که "عشق" و "انسانیت" در جدال با "پول" و "فساد اخلاقی" به مسلخ میروند. به یاد بیاوریم صحنه ای که اسکار کوتوله برای آسوده بودن در خانهء خودش ناچار میشود میراث گرانبهای مادرش را بفروشد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.