یادداشت پرسفونه‌ی یک هادس خیالی

سه‌گانه سنگ‌های قیمتی: یاقوت سرخ
بعد از مدت
        بعد از مدت ها اولین کتابیست که دارم چیزی در موردش چند لحظه بعد از تمام کردنش مینویسم ...
این کتاب دقیقا همان چیزی بود که من از یک کتاب میخواستم.
در عین حالی که با خودم عهد کرده بودم هیچ کتاب و فیلمی در مورد ماهیت زمان نخوانم و نبینم بازهم سراغش رفتم زیرا خیلی با سلایقم جور به نظر میرسید و دوباره آن افکار عجیب و غریبی که بعد از دیدن سریال دارک سراغم آمدن، دارند قدم قدم به من نزدیک و نزدیک تر میشوند، در حقیقت آنها همیشه با من بودند و فقط مدت ها بود که دیگر به این که زمان چه مفهومی داره فکر نمیکردم و سعی میکردم جلو بروم و این کتاب مانند یک محرک برای فکر کردن دوباره و بی وقفه در هر لحظه به مفهوم زمان بود، زیرا خود آن به تنهایی آنقدر هم مانند آن مفاهیم سریال دارک پیچیده نبود.
از زمان و مکان و این چنین چیز ها که بگذریم به بخش جذاب ماجرا یعنی دنیای کلاسیک این کتاب میرسیم که دقیقا همان چیزی بود که من میخواستم؛
 تعدادی کتاب که گذشته و اینده‌ رو باهم نشان میدادند خوانده بودم ولی این یکی خاص بود و برای مسافرین زمان، آن مرز بین دنیای کلاسیک و مدرن وجود نداشت که بسیار پسندیده بود و باب میل بنده.
و  قطعا گیدئون دو ویلر شخصیت مورد علاقم نبود و اون پاول دو ویلر بود که به نظرم بهترین بود و.
و از ابتدای داستان یکسره به یک راز عجیب که در سخن اخر معلوم شد فکر میکردم و در اواسط داستان که در مورد تعدادی شخصیت مطلع شدم تقریبا در مورد همه‌ی جزئیاتش حدس هایی میزدم و از این متنفرم که دیگر در کتابها برایم سورپرایزی وجود ندارد ...
پ.ن ۱ : هیچ ایده ای ندارم که جلد بعدی قراره چه شکلی باشه ولی امید وارم که همینقدر دوست داشتنی باشه.
پ.ن ۲: فقط به خاطر مقداد کمی از فضای کلاسیکی که توی این کتاب تجربه کردم یکم جوگیر شدم و این طوری ری‌ویو نوشتم 😂
      
17

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.