یادداشت

بزرگ شدن در سپیدان
        سلام به هرکسی که این یادداشت را می خواند.
من ریحانه هستم نه ساله
این داستان درمورد یک دختر و پسر به نام های سعید و سوده است
ان ها در سوریه زندگی میکند.
ان زمان  در سوریه جنگ بود.
سعید و سوده تا صدای موشکی شنیدند ، رفتند ودر صندوقچه ای  که پدر بزرگ، از جنگ اورده بود  پناه گرفتند ، و همان موقع دریچه ای به رو ی انها باز شد …
اگر می خواهید ادامه داستان را بدانید این کتاب زیبا را بخوانید…
      
14

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.