یادداشت
1403/6/4
4.6
17
سلام به هرکسی که این یادداشت را می خواند. من ریحانه هستم نه ساله این داستان درمورد یک دختر و پسر به نام های سعید و سوده است ان ها در سوریه زندگی میکند. ان زمان در سوریه جنگ بود. سعید و سوده تا صدای موشکی شنیدند ، رفتند ودر صندوقچه ای که پدر بزرگ، از جنگ اورده بود پناه گرفتند ، و همان موقع دریچه ای به رو ی انها باز شد … اگر می خواهید ادامه داستان را بدانید این کتاب زیبا را بخوانید…
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.