یادداشت ملیحه گنجی دوست

شهاب دین
        «جوان، خدا می‌بیند.»
شهاب دین آدم بزرگی بود، صبور بود، گرسنگی را تحمل کرد، زخم زبان شنید، ولی روز به روز بر عزتش افزوده می‌شد، او با خدا معامله کرده بود. او اهل بیت را داشت.

او عاشق بود و آدم عاشق درد و رنج را  برای رسیدن به  هدفش به معشوقش تحمل می‌کند و تا نرسد به معشوقش آرام نمی‌گیرد، شهاب دین برای من این گونه بود.ادمی که عاشق کتاب بود و کتاب را برای دین جمع میکرد، برای خدا کتاب می‌خرید. تا باقی بماند برای ایندگان، برای من و شما. 

چقدر عشقِ به کتاب‌هایش را دوست داشتم، از وقتی کتاب را خواندم، مشتاقم روزی به کتاب‌خانه آیت الله مرعشی (رحمة الله علیه) سر بزنم و از نزدیک کتاب‌هایشان را ببینم. آن کتاب‌های که حاضر شدند گرسنگی بکشند ولی پول‌شان را بجای تهیه غذا، خرج خرید کتاب کنند و داخلش متنی بنویسند‌ که در چه شرایطی کتاب را خریدند، دوست دارم این کتاب‌ها را از نزدیک ببینم. قلم زیبایشان را که به یادگار بر روی کتاب‌هایشان  از گذشته‌ها مانده ببینم و بخوانم. چقدر کارشان زیبا و ارزشمند بوده و هست.

چقدر با خواندن کتاب غبطه خوردم.

بعضی جاها گریه کردم و بعضی قسمت‌ها لبخند بر لبانم نشست.
چه زندگی سختی داشتند.
و  به گمانم تحمل همین  سختی‌ها و صبوری‌ها، توکل‌ها و توسل ها، سبب شده نام  این بزرگوار بعد سال‌ها به نیکی یاد شود.

خواندن کتاب رو به همه خصوصا اهل علم و ادب توصیه میکنم.
دوست دارم باز هم کتاب را بخوانم.
از خواندن کتاب بسیار راضی هستم.
خدا قوت به نویسنده محترم کتاب🙏🌺
خداوند به قلم‌شان برکت دهد.🙏
[«سنگین‌ترین بارهای این عالم در مقابل سنگینی بار گناه هیچ وزنی ندارد.»
تحمل کن، شهاب! سختی‌ها تمام می‌شود.]
      
16

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.