بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمدقائم خانی

آزادی، مبا
                آزادی، مبارزه است

در فضای فکری امروز، مارکس را فیلسوف یا متفکر برابری می‌خوانند، کسی که می‌خواهد تفاوت طبیعی آدم‌ها را به زور دولت از بین ببرد تا برابری محقق شود. در عوض اسمیت و دیگر متفکرین لیبرال طرفدار رها کردن مردم دانسته می‌شوند که در پی‌آنند مردم هر کاری صلاح می‌دانند خودشان انجام دهند.  پس بنابراین به راحتی حکم می‌شود که مارکس به دنبال مبارزه است اما لیبرال‌ها از مبارزه گریزانند و خشونت را نفی می‌کنند.
این تلقی خنده‌دار، چطور چنین گسترشی پیدا کرده و جزو بدیهیات شده است؟ برای آنها که در پی فهم بیشتر هستند، یکی از بهترین روشنفکران قابل پیشنهاد که می‌تواند جهانی یکپارچه در باب آزادی ارائه بکند، آلبر کامو است. او خوانندگان آثار خویش را چنان با آزادی مواجه می‌کند که از خیره شدن به آن، دچار درد و حتی سرگیجه بشوند. آزادی برای او همه چیز است، حتی خود حقیقت است.  به خصوص با «طاعون» کامو، یک خواننده معمولی هم می‌فهمد که چطور آزادی نیازمند مبارزه است و بدون آن، اثری از انسان باقی نخواهد ماند که بخواهد آزاد باشد یا نباشد.
هر آنچه که تقدیری را علیه انسان به او تحمیل می‌کند، در طاعون نفی می‌شود. کامو نه به کلیسا محدود می‌ماند نه سرمایه‌داری، چون با چیزی فراتر از این‌ها سر و کار دارد. چیزی خارج از اختیار انسان، که ساخته‌پرداخته او نیست، بلکه از جایی دیگر آمده است، از جایی که دست انسان به آن نمی‌رسد. انسان‌ها مواجهه با طاعون را انتخاب نمی‌کنند. اگر به اختیار خودشان بود که نزدیکش هم نمی‌شدند، اما طاعون هست و سراغ انسان می‌آید. انسان‌ها پرتاب شده‌اند در جایی محصور که سرنوشتشان به گونه‌ای خارج از کنترل تعیین می‌شود. در چنین جهانی، آزادی چه معنایی خواهد داشت؟ انسان هیچ انتخابی ندارد جز این که تسلیم شود، یا مبارزه کند. بنابراین «آزادی» چیزی جز مبارزه نیست، و کسی که این حقیقت را درک نکند، از نظر کامو هیچ بهره‌ای از فهم حقیقت نبرده است. برای همین است که از نظر کامو، اکثر افراد آزاد نیستند ولی توهم آزادی دارند. تنها کسی که تا سرحد جنون با تقدیر نابودگرش مبارزه کند، در مسیر رسیدن به آزادی گام خواهد برداشت. رسیدن به آزادی نوعی شانس یا تصادف موافق هم می‌خواهد تا مبارزه را به نقطه کنارزننده نیروی فراانسانی برساند؛ تا آزادی ممکن شود. در آن صورت، مبارزه عین آزادی است. اگر هم که تصادف موافقی پیش نیامد و انسان مرد، حداقل در راه آزادی مرده است. بنابراین آزادی چیزی جز پذیرش مسئولیت انسان بودن نیست.
با این همه توضیح، ما هنوز به شروع رمان طاعون هم نرسیده‌ایم. انسانِ در برابر خدا، (لااقل در غرب) قصه‌ای کهن دارد، اما هیچکدام از آثار قدیم، نمایش آزادی محسوب نمی‌شدند و فلسفه‌های کهن، دائرمدار آزادی فهم نمی‌شد. اگر مبارزه چیزی قدیمی در مغرب‌زمین است، پس چه عنصری در «طاعون» کامو هست که آن را به کتابِ آزادی تبدیل می‌کند؟ پاسخ این است: «پایان مبارزه». تا پیش از دنیای جدید، در غرب کهن، پایان مبارزه انسان با تقدیر به صورت قطعی معلوم بود؛ شکست انسان. حالا چه انسان این شکست را می‌پذیرفت چه نمی‌پذیرفت، سرنوشت او تغییر نمی‌کرد. اما در دوره جدید، پایان این مبارزه دگرگون شده است. دیگر مانند قدیم نمی‌توان پایان این مبارزه را از ابتدا پیش‌بینی کرد، چون حتمی نیست. آنچه که امروزه جدید است، «امکان پیروزی انسان» است که همان آزادی است. اینجا وسط بحث محتوایی از آزادی، اهمیت فرم روایی رمان مشخص می‌شود. آیا این تجدد (که در پایان خودش را به صورت امکان پیروزی انسان نشان می‌دهد) در روایت داستان طاعون هم دیده می‌شود؟ اگر قرار است تجدد در پایان حضور داشته باشد، بالطبع باید در آغاز و میانه هم دیده شود تا بتوان گفت که در سراسر پیرنگ کار جاری است.
نشانه‌های حضور تجدد در بدنه رمان قابل ردیابی است. برای نشان دادن این هماهنگی، می‌توان به شروع داستان ارجاع داد. ابتدای رمان، کامو درباره شهر اران صحبت می‌کند. توصیفات کامو از اران، یک شهر کاملاً جدید را پیش چشمان خواننده قرار می‌دهد، بدونِ هیج زائده‌ای از سنت یا طبیعت. تا زمان زیادی از شروع رمان مخاطب چندان متوجه نمی‌شود که چرا این داستان باید در چنان شهری روایت شود. چرا اران این قدر برساخته است؟ نه خبری از طبیعت هست، نه بومی‌های غیرمدرن، نه تکه‌هایی از شهر که حساب‌نشده ساخته شده باشند، همه چیز یکدست مدرن است. جالب است که نویسنده شهروندان این شهر را هم مانند خود شهر، یکدست می‌نمایاند. مردمی که آینده‌شان همچون گذشته کاملاً قابل پیش‌بینی است، خالص متجددند. همه این‌ها یعنی که اران تحت کنترل است، یعنی با ما پدیده‌ای کاملا مدرن مواجه هستیم. همه این‌ها یعنی که «طاعون» کامو درباره تجدد است.
در صحنه نمایش مرگ بچه قاضی، که نوعی بازآفرینی مدرن تصلیب مسیح نیز می‌تواند باشد، رنج و سعادت با صورتی بازتابیده از روزگاران کهن، در برابر هم قرار می‌گیرند تا تبار مبارزه انسان مدرن مشخص شود. در این صحنه که به نوعی جنگ کامل انسان و دین است، یک بار دیگر مهر باطلی بر همه انگاره‌های کهن زده می‌شود تا پیشینه مبارزه مشخص گردد. مرگ کودک، نمایش شکست ایده کهن انسان دین‌باور در برابر امر فراانسانی است. چیزی از جنس تذکر است برای انسان مدرن، تا مبادا به جز خود مبارزه، به چیز دیگری دل ببندد.
چیزی که امروزه جدید است، امکان پیروزی است. «جدید» بودن طاعونِ خاص، بدین معنی‌ست که این داستان با طاعون‌زدگی‌های گذشته فرق می‌کند. در پایانِ مبارزه انسان با سرنوشت، برخلاف همیشه تاریخ، ممکن است انسان‌ها پیروز شوند. وقتی که در داستان گفته می‌شود که این طاعون از نظر زیستی کمی با انواع شناخته‌شده تفاوت دارد، نقطه کوچکی پیدا شده، که در عین ناشناخته گذاشتن طاعون جدید، آن را شکست‌پذیر هم می‌کند. انسان‌های مدرن اران با تقدیر طاعونی مبارزه می‌کنند؛ به امید پیروزی، یعنی برای آزادی، و آن را تنها وظیفه‌شان در زندگی می‌دانند. 
 کامو در طاعون، به کل لیبرالیسم و مارکسیسم یکجا می‌خندد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.