یادداشت مصطفا جواهری

آخرین مرز
        قبیلۀ ۳۰۰‌نفره شایان‌ها که سرخپوست بودند، در سال ۱۸۷۷ عزم خود را جمع می‌كنند تا از بیابان‌های اوكلاهما، یعنی جایی كه به اجبار در آن ساكن شده بودند، به سرزمین‌های پیشین خود در شمال برگردند، جایی كه دست‌كم به‌اندازۀ كافی غذا برای خوردن داشته باشند.
مایلزِ كارگزار از دولت مركزی درخواست افزایش جیرۀ غذایی می‌كند اما درخواستش بی‌پاسخ می‌ماند. كارگزار اگرچه بسیار متأسف است اما در جیره‌بندی اولویت را به كسانی می‌دهد كه مسیحیت را پذیرفته‌اند؛ به‌این‌ترتیب دیگران روزبه‌روز نحیف‌تر می‌شوند. غذای كم، آفتاب سوزان و بیابان بی‌آب‌وعلف سبب می‌شود كه سه تن از سرخ‌پوستان به‌سمت سرزمین اجدادی خود بگریزند. و ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا وقوع یک فاجعه.
مهم‌ترین هنر فاست در این كتاب نشان‌دادن دوگانگی‌هاست، دوگانگی بین سادگی سرخ‌پوست‌ها و ناصافی سفیدپوست‌ها، بین دفاع از زندگی و حمله برای مرگ، بین جُستن آزادی و ادعای آزادی‌داشتن، بین ازخودگذشتگی و خودرأیی و ... .
و مثل باقی کتاب‌های دیگر فاست، با یک زاویهٔ جدید و بدون روتوش از آمریکا روبرو می‌شویم.
      
1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.