یادداشت طناز

طناز

طناز

1403/10/3

هوای او
        «هیچ نیمه‌ای به تنهایی این دنیا را ترک نمیکند آنها همیشه تکه ای از نیمه دیگرشان را با خود میبرند »

«نباید زیادی نگران از هم پاشیدن باشم چــون روزهای تاریک فقط تا طلوع خورشید تاریک می مونن»

«روح او پاره پاره بود روح من سوخته
اما وقتی با هم بودیم زخمهایمان کمی کمتر درد میکردند. وقتی با هم بودیم تحمل گذشته به دردناکی همیشه نبود. وقتی با هم بودیم من هیچ وقتی حتی یک لحظه هم احساس تنهایی نمیکردم»

«حالا فقط احساس میکنم دارم از تو تیکه تیکه میشم به معنای واقعی کلمه میتونم احساس کنم که سلول به سلول بدنم فقط چند قدم تا متلاشی شدن فاصله داره و حتی نمیتونم دردم رو به بهترین دوستم بگم»

«ولی ارزشش رو داره فى اون لحظات کوتاه خوشبختی به شکستگی بعدش می ارزه و خورده ریزه‌های قلب شکسته رو هم میشه دوباره بند زد. منظورم اینه که... خب آره تَرَک و جای زخمش باقی می مونه؛ گاهی وقتها خاطرات گذشته هم بدجوری میسوزونه اما اون سوختن... فقط یادآور اینه که تو دووم اوردی اون سوختنه تولد دوباره ی توئه»

خب عاشقانه خوبی بود
      
2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.