یادداشت امین
1402/9/8
«حتی اگر اثباتی قطعی مبنی بر اینکه ما توی شبیهسازی زندگی میکنیم، حاصل شود، باز هم پاسخ درست به این خبر این است که: خب که چه؟ زندگی در شبیهسازی باز هم یکجور زندگی است.» کتاب با روایت بخشی از زندگی ملالآور فردی بریتانیایی شروع میشه که به دلیل عقاید مخالفش با استعمار بریتانیا، از طرف خانوادهی اعیانش عملاً به کانادا تبعید میشه. تا اینجا داستان علمیتخیلی نیست، چیز خاصی هم نداره. شاید حتی حوصلهسربر باشه. اما آخر همین بخش، اتفاقی میافته که خواننده رو کنجکاو میکنه. توی بخش بعد که به زمان حال (نسبتاً حال. اوایل 2020) میریم، روایت عادی دیگهای میخونیم که البته میشه ارتباطاتی با روایت بخش قبل توش دید، اما جایی که به بیماری کووید اشاره میشه، تا حدودی میشه فهمید که اصلاً ارتباط این داستانها با هم چی میتونه باشه. از اونجا به بعد داستان با روند خوبی دنبال میشه. بخش سوم هم که در آینده رخ میده و تور رونمایی از کتاب نویسندهای رو روایت میکنه که اتفاقاً در اون دوران هم بشر در آستانهی همهگیری جدیدیه، جذابیتهای خاص خودش رو داره (اون تعریف ماجرای همهگیریها در خلال داستان و در قالب سخنرانیهای نویسنده در نشستهای کتابش هم جالب بود). در کل نوع روایتش رو دوست داشتم. جابهجایی بین زمانها که منِ خواننده نباید منفعل میبودم و میتونستم توی ذهنم سناریوهای مختلفی شکل بدم، فرضیهسازی کنم و ارتباط داستانها رو حدس بزنم. از جایی هم که کلیت ماجرا مشخص میشه و دیگه نویسنده افسار داستان رو در دست میگیره، همراهی با اون چالشهای اخلاقیش برام جالب بود. یه علمیتخیلی نرم، بدون اینکه مخاطب رو درگیر جزئیات پیچیده و فنی کنه. ایدهاش رو دوست داشتم. حتی پایانبندیش در نهایت متفاوت با چیزی بود که انتظار داشتم. موقع خوندن کتاب توی ذهنم بود که نویسنده بخواد نتیجهی دیگهای بگیره. مدام داشتم با همین فرض استدلالهای داستان رو برای خودم تحلیل میکردم و تا حدودی ازش ناراضی بودم، چون با این فرض، روند داستان با عقل جور در نمیاومد. اما بعد از تموم کردن کتاب، وقتی دیدم نویسنده نتیجهگیری دیگهای داشته، یکهو اتفاقات برام منطقی شد. اون ناهنجاری برام قابلدرکتر شد و ملموستر. در کل بعد از پایان، کتاب بیشتر برام دوستداشتنی بود. + اولین کتاب برای من بود که بعد از دوران شوم کرونا بهوضوح بهش اشاره کرده بود. بخش روایت آلیو لولین هم که لحظات پیش از شروع همهگیری رو روایت میکرد، حالا که تجربهی کرونا رو داشتم، برام ملموستر بود. مدام من رو میبرد به اون روزهای تاریک و سرد و ناامیدکننده. + در داستان با اسامی خیلی زیادی مواجه میشیم. من با این موضوع همیشه مشکل داشتم، توی این کتاب هم. کمی هم اذیتکننده است، بهخصوص اوایل داستان. اما بهمرور شخصیتهایی که مهمترن برای آدم جا میافتن. + ترجمهی کتاب واقعاً خوب بود. از آقای نصری قبل از این ترجمهای نخونده بودم، اما با توجه به دقتی که توی ترجمهی عنوان کتاب داشتن، نسبت به ترجمهی موجود دیگهی کتاب که سهلانگارانه ترجمه کرده بودش، سراغ نسخهی نشر تندیس رفتم و ناراضی نیستم. ترجمهی تمیز و شستهرفتهای بود. + چرا دریای آرامش؟ غیر از یک بار که اشارهی خیلی محو و اثرنگذاری بهش شده بود، دیگه بهش اشارهای نشده بود. نتونستم درک کنم چرا این اسم برای کتاب انتخاب شده. + از طاقچه ناراضیم. چرا فاصله بین پاراگرافها رو از بین میبره؟ روایتهای گسپری و آلیو پر از تکهروایته که با فاصله باید از هم جدا بشه (مثل کتاب اصلی) ولی حداقل توی نسخهی طاقچه همهی این پاراگرافها بدون فاصله به هم متصلن و خواننده متوجه نمیشه که از یک تکهروایت وارد تکهروایت دیگهای شده. «فکر میکنم که ما بهعنوان یک گونهی جانوری، تمایل داریم باور کنیم در نقطهی اوج داستان زندگی میکنیم. این نوعی خودشیفتگی است. میخواهیم باور کنیم به شکلی منحصربهفرد مهم هستیم، که در پایان تاریخ زندگی میکنیم، که حالا، پس از چند هزاره هشدار دروغین، زمان ما در نهایت بدترین زمان ممکن است، که ما در نهایت به پایان جهان رسیدهایم.»
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.