بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمدامین اکبری

                به نام او

نامِ  هاینریش بل در ایران با رمانِ «عقاید یک دلقک» گره خورده است، همانطور که مارکز با صد سال تنهایی.
شهرتِ این رمان باعث شده که به دیگر آثارِ بُل نظیر «سیمای زنی در میان جمع» و «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم »، که منتقدان در انتخابهایشان آنها را بالاتر از عقاید قرار می‌دهند، آن‌طور که باید توجه نشود.

با توجه به نظراتی که از دوستانِ کتابخوانم شنیده‌ام و در فضای مجازی از دیگران مشاهده کرده‌ام، متوجه شده‌ام که مواجهه مخاطبان با رمان «عقاید یک دلقک» به دو شکل است، یا آن را بسیار دوست دارند و از آن به عنوان یکی از بهترین رمانهایی که خوانده‌اند یاد می‌کنند. یا آن را رمانی ملال‌‌آور می‌دانند که به زحمت آن را به پایان رسانده‌اند. و از آنجا که تنها بُل را به این رمان می‌شناسند اگر از آن خوششان نیاید به خیال اینکه سایر آثار او نیز مانند آن است به سراغ آثار دیگر -که از قضا بسیار متفاوت هم هست- نمی‌روند. به عنوان مثال رمانِ «سیمای زنی...» برخلاف «عقاید...» یک رمان پرکشش با ریتمِ تند، شخصیتهایِ فراوان و لحنی هجوآلود است و اگر کسی با دنیایِ بُل بیگانه باشد گمان نمی‌کند که این دو رمان را یک نفر نوشته است.

به نظر من هاینریش بُل، از لحاظ سبک‌شناسیک، با رمانِ نامناسبی به مخاطب فارسی‌زبان معرفی شد. «عقاید...» اولین رمانِ بُل بود که پنج سال پیش از آنکه او نوبل ادبیات را از آن خود کند در سال چهل و نه با ترجمه شریف لنکرانی منتشر شد. اگر رمان دیگری که از لحاظ سبک شخصی بُل جامعیت بیشتری داشت، اولین رمانِ ترجمه‌شده از او بود هم دیگر آثار او شناخته می‌شد و هم «عقاید...» در حدِ یک رمانِ بازاری پائین نمی‌آمد‌.

من برای بار اول که این رمان را با ترجمه بسیار بد محمد اسماعیل‌زاده (نشر چشمه) از آن چندان خوشم نیامد و فاصله بسیار زیادی بین آثار دیگر بُل و این کتاب حس کردم و گمان کردم که واقعا «عقاید...» یک رمانِ عامه‌پسند است که تنها جوانانی را خوش می‌آید که به‌تازگی کتاب به دست‌ گرفته‌اند و می‌خواهند روحیه ابزوردی از خود بروز دهند. ولی بعداً که بیشتر بُل و نشرچشمه را شناختم :) متوجه لزومِ دوباره‌خوانیِ این کتاب شدم. و این دفعه با ترجمه آقای سپاس ریوندی از نشر ماهی .
ترجمه واقعاً خوب بود و اینقدر بهتر از ترجمه نشر چشمه که انگار دو کتاب متفاوت را مطالعه کرده‌ام. البته ناگفته نماند که ترجمه لنکرانی هم ترجمه خوبی‌ست، البته آن نسخه‌ای که انتشارات جامی منتشر کرده است.

و اما در موردِ خودِ رمان؛
داستان در مورد دلقکی‌ست که زمانی یکی از مطرح‌ترین هنرمندانِ آلمان بوده و حال به دلیل اعتیاد به الکل در دورانِ افول خود به سر می‌برد و با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کند که مهمترینش این است که معشوقه‌اش -ماری- او را ترک کرده‌است. بیشتر داستان در یک نصفِ روز که هانس اشنیر -دلقک داستان ما- تنها در خانه‌اش به سر می‌برد و از لحاظ جسمی و روحی شرایط بدی دارد می‌گذرد. و در این حال او به صورت غیر خطی داستان مقاطع مختلفِ داستان زندگیش را برای مخاطب واگویه می‌کند. و این امر سبب شده که برخی از مخاطبان یا به علت ترجمه بد یا اینکه خودشان ذوق رشدنیافته‌ای دارند، «عقاید یک دلقک» را رمانی ملال‌آور قلمداد کنند.
در حالی که اینطور نیست. ظرایفی که بُل در شخصیت‌پردازی رو می‌کند به‌واقع بی‌نظیر است او با جزئیاتی تحسین‌برانگیز که در جای جای رمان در باره هر کدام از شخصیتها آورده است، در طول داستان پازل شخصیتی آنها را تکمیل می‌کند، و تصویری بسیار زنده و قابل لمس از هر کدام از آنها به مخاطب ارائه می‌دهد. وجه دیگری که رمان را به شدت خواندنی کرده طنز بی‌نظیری‌ست که بُل در آثارش به کار می‌برد و اتفاقا با یکی از ظریفترینهایش در «عقاید...» روبرو هستیم. بُل در این کتاب به مانند سایر آثارش با طنزی بی‌مانند به نقدِ مذهبِ کاتولیک و سایرِ مناسباتِ رایج در آلمان درگیر جنگ و پس از جنگ می‌پردازد.

و اما آخرین نکته من برای بار اول هم که این کتاب را خواندم در میانه متوجه شدم که این داستان را در جایی دیده و یا خوانده‌ام و زمانی که به صحنه فوق‌العاده رویارویی هانس و پدرش رسیدم متوجه شدم که داریوش مهرجویی فیلم سنتوری را با اقتباس از این رمان ساخته و جالب آنکه در عنوان‌بندی فیلم از آن یاد نکرده. هرچند فیلم فیلم خوبی‌ست و به نظر من آخرین فیلم موفق مهرجویی‌ست ولی از لحاظ اقتباس در کارنامه او جایگاه متوسطی دارد پائینتر از فیلم خوبِ سارا که اقتباسی موفق از عروسکخانه هنریک ایبسن است و بالاتر از فیلمِ بدِ پری که اقتباسی بسیار بد از آثار جی دی سلینجر.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.