بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت حمید عبدالهیان

                نصر خیلی ماه بود. اصلاً به اندازه ی یک بابا مردم را دوست داشت و برای شادی و راحتی مردم، از صبح تا شب و از شب تا صبح، مشغول کار بود. همه اش لبخند می زد و خیلی زود دشمنانش را می بخشید و طلاهایش را الکی این ور و آن ور خرج می کرد. دوره ی او از آن دوره هایی بود که خودش شاد بود و به مردم خیلی خوش گذشت. خیلی دوست داشت که همه فارسی صحبت کنند و کشور آباد باشد. اگر چه دماغش بیش از حد رشد کرده بود، ولی تا هزار سال بعد از او بیشتر شاه ها به او حسودی شان می شد و سعی می کردند مثل او باشند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.