یادداشت زهرا عالی حسینی
نه، ده ساله بودم که هاکلبری فین را خواندم. نمیدانم کودک حساب میشود یا نوجوان. هاکلبری فین برای من یک خاطره شیرین است. یک خاطره خیلی شیرین. به خصوص که از معدود کتاب های کودک و نوجوانی است که خواندهام. چون در کودکی دسترسی آنچنانی به کتاب نداشتم و اغلب کتاب هایی که میخواندم برای مخاطب بزرگسال نوشته شده بودند. حین خواندن هاکلبری فین بار ها خندیدهام و لذت ماجراجویی و اضطراب تعقیب و گریز را چشیدهام. ولی میخواهم برگردم به این سوال که "به من چه یاد داد؟" من اصلاً در بند یاد گرفتن نبودم. میخواندم که سرگرم شوم. ولی امروز که چشمم به کتاب افتاد، یک لحظه داستانِ کتاب از جلوی چشم هایم گذشت و حالا که شش، هفت سال گذشته میتوانم بگویم "هاکلبری فین به من چیز زیادی یاد نداده. یا دست کم چیز های خوبی یاد نداده." هاکلبری فین یک پسربچه حقهباز و دغل کار بود که از مدرسه و از دین و از هرگونه آداب معاشرت فراری بود. با پدری الکلی که مدام کتکش میزد و هاک از او هم متنفر و فراری بود. پدری که شایسته همین نام "پدر" بودن هم نبود. یک موجود حال به هم زن. تمام شخصیت های دیگر کتاب هم به جز سرپرست هاک، همینطور دروغگو و خیانتکارند. که البته هاکلبری فین همان سرپرستش را هم به باد سخره میگیرد. کتاب پر از صحنه های ناخوشایند و غیراخلاقی است. وسط های راه، دو دزد حقهباز و خائن دیگر هم به هاک و جیم میپیوندند که به دروغ میگویند در گذشته پادشاه و شاهزاده و... بودهاند تا هاک و جیم را به خدمت بگیرند. و اینجا انگار دوباره آزادی مفهوم خودش را از دست میدهد و جیم که بردهای فراری است دوباره و صرفاً به پشتوانه ادعایی دروغ به خدمت کس دیگری در میآید. و هنگام توقف در شهری برای پول درآوردن و چاپیدن مردم، به دلقک بازی روی میآورند و نمایش مضحکی راه میاندازند با این اعلامیه که "زن ها و بچه ها حق شرکت ندارند." و بعد پادشاهِ قلابی داستان درحالی که برهنه شده و تنش را رنگ آمیزی کرده روی صحنه حرکات موزون انجام میدهد و مردم میخندند. اگر بخواهم روی خوبِ داستان را نشان دهم، احتمالاً باید بگویم همان اعتراض به بردهداری و مفهوم آزادی. که در جای جای کتاب هم مشهود است. ولی همان هم آنچنان خالی از عاطفه و رحم است که احساسی نمیآفریند. و جالب اینکه خودِ این آقای مارک تواین جایی درباره کتابش نوشته: {من تام سایر و هاکلبری فین را منحصراً برای بزرگسالان نوشتهام و وقتی متوجه میشوم پسران و دختران اجازه دسترسی به آن را پیدا میکنند، ناراحت میشوم. ذهنی که در جوانی آلوده میشود، هرگز نمیتواند دوباره پاک شود؛ من این را از تجربه شخصی خودم میگویم و تا به امروز تلخی ناخوشایندی را از کسانی که مسئول مراقبت از زندگی من در جوانی بودند، زنده نگه داشتهام، که نه تنها به من اجازه دادند، بلکه مرا مجبور کردند که کتاب مقدس سانسور نشده را در ۱۵ سالگی بخوانم.} ولی این کتاب همچنان هم صرفاً و صرفاً برای کودک و نوجوان است.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.