یادداشت زهره دلجوی کجاباد
1402/3/5
رابطهی والد و فرزند خاص است. هم عشق دارد و هم از فرط نزدیکی پر از چالهچوله است. این کتاب چهارده روایت از توامان عشق و چالههاست. روایت از زبان فرزندان است. فرزندانی که بعضی والد هم شدهاند ولی زندگیشان همچنان متاثر از عشق بسیار نزدیک بین آنها و والدینشان است. هیچ روایتی گذرا از روی زخمی در رابطهی بین فرزند و والد نگذشته است. همهی آنها در کمال صداقت و شجاعت، زخمی را در مقابل چشم دیگران تشریح کرده تا شاید برای همیشه جلوی عفونت را بگیرد. یکی فرزند آخر در خانوادهای سنتی و پرجمعیت است. دیگری فرزند طلاق است و یکی هم فرزند ناتنی. آن یکی بابایش کارگر فقیری بوده که مایه ی سرافکندگی عقل بچگیاش بوده، دیگری بابایش مدام در سفر بوده و نبودنش تبدیل شده به زخم زندگی نویسنده، یکی از ارتباط عجیب خودش و مادربزرگ مادریاش میگوید، دیگری از مشکل بینایی مادرش و آن دیگری از اشتباههای پیدرپی پدر که زندگی را برای او و برادران و مادرش دشوار کرده است. روایتهایی که طعم تلخشان مثل فنجانی قهوه خواستنی است. راستی من هم یکی از آن دیگریها هستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.