یادداشت مهسا

مهسا

دیروز

Treasure Island
        یادداشتی بر جزیره‌ی گنج:

جزیره‌ی گنج همان کتابی‌ست که وقتی دوازده ساله بودم بارها خواستم بخوانم‌، اما چیزی در آن بود که حس کنجکاوی‌ام را خنثی می‌کرد. شاید نوعی انرژی غیرمثبت، شاید نام‌اش که باعث می‌شد فکر کنم هیچ گنجی در این جزیره‌ی گنج نیست؛ نمی‌دانم. چیزی به من می‌گفت این کتاب برایم کتاب نمی‌شود! نسخه‌ی ترجمه‌شده‌ای که داشتم را سال پیش فروختم؛ و حالا که به رابرت لویی استیونسون رسیدم گفتم ببین مهسا! الان دیگه وقت در رفتن از خوندن‌اش نیست. حتما چیزی داره که تا الان محبوب مانده.

خواندم‌اش؛ با مشقت. هرچه تلاش می‌کردم پیش نمی‌رفتم. کلمات گویی از یک‌دیگر دور بودند. می‌فهمیدم که چرا آن‌قدر کتاب مهمی‌ست؛ اما این را هم فهمیدم که دوستش ندارم. برایم جالب است که سلیقه‌ی مطالعاتی‌ام در همان نوجوانی شکل گرفت. داستان‌های مناسب سنم می‌خواندم، اما به‌عنوان یک نوجوان یازده ساله کلاسیک‌خوانی قهار بودم!
 
حالا این‌که جزیره‌ی گنج واقعا کتاب جالبی‌ست یا نه، از قضاوت من خارج است. قصه را تا زمانی دوست داشتم که کشتی هیسپانیولا به جزیره‌ی گنج رسید. بعد از آن ارتباطم با داستان که به بند مویی وصل بود، از بیخ دریده شد. یک هفته کتاب را کنار گذاشتم اما نتوانستم کتاب دیگری را شروع کنم. ناچاراً برگشتم تا کاری که شروع کرده‌ام را تمام کنم. این‌بار با کتاب صوتی پیش رفتم؛ و در سه روز تمام‌اش کردم. حالا که تمام شده‌است می‌دانم اصلی‌ترین دلیلم برای جذب نشدن به این کتاب، قهرمان آن، یعنی جیم هاوکینز بوده‌است. جیم را دوست ندارم و بهانه‌ای هم برای این حس شهودی ندارم.

شاید اگر واقعا به دنبال گنج می‌رفتیم و درگیر جنگ دزدان دریایی با گروهِ خوبان نبودیم، داستان برای من دوست‌داشتنی‌تر می‌شد؛ اما تنها یک فصل از کتاب به جست‌وجو برای گنج اختصاص داده شد.
با این‌حال دریا، کشتی، دزد دریایی، نقشه‌ی گنج، اسکلت، سیاه‌نشان، طوطی، و یک صندوق، دلایل خوبی‌اند برای طرف‌داران ماجراجویی‌های دریایی!

حیف! زیباترین کتابی بود که دوست‌اش نداشتم.
      
35

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.