یادداشت راضیه محمدی
20 ساعت از هفته گذشته ام را در جوار #میخائیل_بولکاگف نشسته بودم و در دنیای #رئالیسم_جادویی کتاب #مرشد_و_مارگاریتا یش غرق بودم. کتابی که همان اوایل نوشته شدنش خود بولکاگف سوزاندش و بعد مدتی شروع به بازنویسی کرد اما عمرش برای چاپ کتاب کفاف نداد. بالاخره 27 سال بعد کتابی که توسط همسرش کامل شده بود، با سانسور نزدیک به 25 صفحه و تغییر اسامی به چاپ رسید و استقبال شگرفی از آن شد. خط کتاب چیزی مخلوط از تخیل و رئال و طنز و عاشقانه است. تخیل آن در قسمتهای حضور بهیموت گربه ای که روی پاهای عقبش راه میرود و ساحره شدن مارگاریتاست. رئال آن در قسمتهای داستان حضرت مسیح و دادگاهش و مصلوب شدن آن حضرت . عاشقانه اش در قسمت مرشد و مارگاریتا طنزش تقریبا در تمام قسمت های کتاب هست. اوایل کتاب مخاطب با سه خط داستانی جدا مواجه میشود اولی شاعر و ناشری که قصد دارند حضور عیسی را نفی کنند غريبه عجیب وارد داستانشان میشود. دومی داستان دادگاه عیسی مسیح و مصلوب شدندش. و سومی عاشقانهی مرشد و مارگاریتا ولی در انتهای کتاب هر سه داستان به طرز جالبی به هم دیگر گره می خورند. همه قسمتهای به هم متصل اند و واقعا نمیشود در متن کوتاه به آن پرداخت. برای هر قسمت باید قسمتهای دیگر هم تعریف شوند که خب ناچارا قسمتهایی از کتاب لو میرود یا اصطلاحا #اسپویل میشود. در کل کتاب جالبی است و مخاطب را جذب میکند اما باید اعتراف کنم که اگر کتاب متنی را دستم میدادند نمیخواندمش . از بس که گیج کننده است ولی نسخه صوتی کتاب آنچنان توسط آقای #حامد_فعال جذاب و نمایشنامهای اجرا شده که شنونده را به دنبال خودش میکشاند پس توصیهی من این است حتما نسخه صوتی را گوش بدهید. كتاب من ترجمه ی آقای #عباس_میلانی بود.
16
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.