یادداشت علی رضا محبی

                یک زمانی،
یک استادی داشتیم
که برای‌مان رساله الولایه علامه طباطبایی را در حدود چهل مجلس شرح داد.

جلساتِ خوب و دل‌نشینی بود که پذیرایی‌اش هم نان‌قندی و چای بود. حدود ده‌دوازده‌نفر بودیم.

یادم هست در جلسات آخر برای شرح یکی از بندهای پایانیِ کتاب، گفت که
این بند را اگزوپری خوب تصویر کرده است. برای شرح بهتر این بند، از شازده کوچولو کمک می‌گیریم. همانجایی که روباه می‌گوید اگر مرا اهلی کنی، وقتی باد لای گندم‌ها می‌افتد یاد موهایت می‌افتم. اگر قرار باشد ساعت چهار بیایی سراغم از ساعت سه دلم تنگت خواهد شد و الخ.

______
آن‌زمان‌ها فهمِ زبان عربی‌ام خوب بود و رساله را پابه‌پای استاد به زبان عربی خواندم. اما از آن‌جا که در خیلی چیزها پس‌رفت کردم (از جمله زبان عربی) بار دیگری که رفتم سراغ رساله دیدم فهم عربی‌ام نمی‌کشد. لاجرم رفتم سراغ نسخه‌ی فارسی و ترجمه دکتر همایون همتی را خریدم و خواندم.
هیچ وقت نفهمیدم چرا روایت فتح این کتاب را چاپ کرده. یکی می‌گفت به خاطر ارادت شهید آوینی به این رساله بوده. الله اعلم.
______
آقایان... خانم‌ها..
محبت آدم را بی‌چاره می‌کند.
خراب می‌کند و بعدش هر طوری که خودش دوست داشته باشد می‌سازد..
بگذریم.
نیتم نیست که از این حرف‌ها بزنم. زیره به کرمان بردن خطاست.
______
این کتاب، از آن کتاب‌هایی نیست که بخواهید فدای کمیت‌گرایی بکنیدش.
لذا اگر روزی۳۴صفحه کتاب می‌خوانید، لازم نیست که حتما عینِ۳۴صفحه را از این کتاب بخوانید. چند صفحه از این کتاب را به جان بنوشید و بقیه‌ی۳۴صفحه را با کتاب‌های دیگر پر کنید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.