یادداشت .فهامه.
1403/7/22
< رو به جلو رفتن، معنیاش ترک تو نیست. بالاخره این را درک کردم!> این جمله یکی از همان تک جملههای با ارزش نویسنده است که به نحوی هدف نویسنده را از نوشتن و بیان این روایتها توصیف میکند. روایتهای کتاب ارزشمند است زیرا برگرفته از حقیقتهایی است که زیر غبار دغدغهها دفن و فراموش شدهاند. کودکانی با رنجهایی بزرگ! خواندن و زندگی هر چند کوتاه همراه با ویجی و خانواده جدیدش که به طرز عجیبی قلم نویسنده آن را گرم، جذاب و قابل لمس کرده، میتواند اندکی ما را از بطن دغدغههایمان بیرون بکشد و با این رنجها آشنا و صباحی چند حتی به صورت خیالی دمخور! داستانهای ویجی، خانهای روی پلی با رودخانهای نقرهای، مهارتها و واکنشهای جذاب روکو، روح و ایمان بزرگ آرول، تب دنگی و در نهایت رو به جلو رفتن با وجود تمام مشکلات نقاط جذاب و تماشایی کتاب بود که امیدوارم شما هم لذت ببرید؛ با لبخندی بر روی لب و قطرات بارانی از چشمها که با خود غبار بیتوجهیها را زدوده است. پ.ن: قسمتی از کتاب که باران و مشکلات امان زندگی را از آنها گرفته بود عجیب من را یاد کودکان فلسطینی انداخت که به ناچار به ساحل پناه بردهاند اما حتی دریا هم مجال اندکی به چادرهاشان نمیدهد. شاید گاهی ظلم، زمین، دریا و زمان میشوند وسیلهای برای اثبات انسانیت، مروت و ادعاهایمان، حواسمان باشد! به امید ظهور منجی و پناه کودکان مظلوم جهان! پ.ن2: لینک خبر چادرها در ساحل: isna.ir/xdRsNH
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.