یادداشت مهدی ابراهیمی

        این کتاب رو برای هرکسی که احساس میکنه در  آغاز یک سفر هست پیشنهاد میکنم، سفری که ممکنه در جوانی و یا نوجوانی بلیت ش رو برای هرکسی صادر کنند.

فضای داستان شاید با خانواده ایرانی تفاوت داشته باشه اما روح حاکم بر روابط انسانی همه جای دنیا یکسان هست. ساده ترین دلیلش ش اینکه، همه آدم ها یک مامان دارند!

بعد از اتمام کتاب به دنبال نسخه ایرانی از یک روایت و تجربه مشابه بودم. تقریبا میشه گفت، یافت می نشود، جسته ایم ما.
بین همه کتاب های که خوندم و فیلم ها
شاید، سر به مهر نزدیک ترین روایت از مساله  دین داری، در عرصه اجتماعی هست.
البته که حجاب و مسأله پوشش  از اجتماعی ترین عرصه های دین داری  برای همه مسلمانان در جهان هست.
در هر صورت ما به این روایت ها برای عرصه های فردی و اجتماعی زیست مومنانه، حتی در جامعه ایرانی، خصوصا برای نوجوان ها و نسل جدید؛ نیازمندیم.

بخشی از متن کتاب که به نظرم به قاعده ترین عبارتی هست که در جای درست کتاب بهش خواهید رسید، بعد از سی و نه فصل و درست پیش از بخش چهلم

اگر کتاب رو نخواندید و یا هنوز تمام نکردید ادامه این یادداشت رو نخوانید!

بخشی از متن کتاب
همه این مدت با این فکر سر میکردم که پرهیزکار شده ام، چون تصمیمی به سختی پوشیدن حجاب گرفته ام با خودم فکر می‌کرده ام حالا که دائم حجاب می پوشم دیگر کار درست کار درست شده ام اما چه فایده ای دارد که در ظاهر دین داری کنی وقتی درونت را تغییر نداده باشی آن هم وقتی که واقعاً مهم است که این کار را بکنی.
این مدت با خودم شوخی میکرده ام پوشیدن حجاب آخر این سفر نیست.
اول آن است.
      
56

5

(0/1000)

نظرات

سلام
آثای ابراهیمیِ فراکتاب ؟!

0