یادداشت علی نعمتی شهاب
1401/3/21
این کتابِ «آدام آلوارادو» با ترجمهی خوب «طوبی مردانی» کاری از نشر نوین است. این کتاب را زمانی خواندم که درگیر جنگی بزرگ با خودم بودم: اینکه من نمیتوانم یا اینکه نمیشود؟ زمانی که این کتاب را خواندم، فهمیدم که ذهنِ ما در واقع چندان تفاوتی با آن شخصیتِ همیشه ناامید کارتون گالیور یعنی «گِلام» ندارد که همیشه میدانست قرار است کارها خوب پیش نروند! آلوارادو در کتاب درخشانش به ما نشان میدهد که ذهن ما از چه تاکتیکهایی برای بهبند کشیدن خلاقیت و امیدواری و آیندهجویی ما استفاده میکند؛ تاکتیکهایی که خیلی وقتها هم بسیار ناجوانمردانهاند! در واقع با فهمیدن ساز و کار منفیگرایانهی ذهن است که میتوانیم روی امیدواری و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر متمرکز شویم. برای این منظور، باید تلاش کنیم تا ورودیهای ذهن یعنی اطلاعات بهدست آمده از دنیای بیرون را کنترل کنیم (مثلا کمتر اخبار منفی که نمیتوانیم برای آنها کاری کنیم را بخوانیم) و بهموازات آن، تلاش کنیم تا هر روز ـ حتی شده یک دقیقه بیشتر از دیروز ـ واقعیتهای تلخ زندگی را فراموش کنیم و به دنیای خیالی روشن آینده پناه ببریم. این کتاب برخلاف آن چیزی که بهنظر میرسد از جنس کتابهای روانشناسی زرد نیست. کتابی است بسیار خواندنی که ذهن من را واقعا حسابی قلقلک داد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.