یادداشت امین

امین

امین

1403/3/20

الینور آلیفنت کاملا خوب است
        کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستان که از سلیقه‌اش مطمئنم شروع کردم. صوتی. اوایل کند پیش می‌رفت. رفتارهای الینور گاهی روی اعصاب بود. جزئیات بی‌اهمیت زیادی رو ارائه می‌داد و از ارائۀ اطلاعات در مورد ابهامات خودداری می‌کرد. هرچند شاید همین ترفند باعث می‌شد دوست داشته باشم ادامه بدمش. سعی می‌کردم از میان توضیحات و افکار الینور، کشف کنم که واقعاً در گذشته براش چه اتفاقی افتاده. حدود دو سوم کتاب به همین منوال جلو رفت، اما از اونجا به بعد شیب صعودی پیدا کرد. کم‌کم تونستم بیشتر الینور رو درک کنم و در انتها، با اینکه بخش عمدۀ موضوع رو تونسته بودم حدس بزنم، توی لحظات آخر یک غافلگیری تازه برام داشت. در مجموع؟ دوستش داشتم. خوشحالم بهش فرصت دادم و همون اوایل رهاش نکردم. از این کتاب خیلی درس‌ها می‌شد گرفت، اما برای من یکی از مهم‌ترین درس‌هاش، که اتفاقاً یکی از درس‌هایی بود که خود الینور هم گرفت، این بود که باید به آدم‌ها فرصت بیشتری داد. گاهی اوقات ارزشش رو داره و حتی اون زمان‌هایی که ارزشش رو نداره، تجربه می‌شه.

الینور شخصیت متفاوتی داشت. احتمالاً توی خاطرم می‌مونه. به‌خصوص مدام اون صحنۀ کودکیش و هجومش به‌سمت کمد رو توی ذهنم مرور می‌کنم و غمگین می‌شم. بار سنگینی رو به دوش می‌کشید و واقعاً گناه داشت. بهش حق می‌دادم این‌قدر نسبت به آدم‌های جدید گارد داشته باشه. آخر کتاب براش خوشحال بودم. امیدوارم همۀ آدم‌ها توی زندگی‌شون، یک «ریموند» داشته باشن یا اگه می‌تونن، «ریموند» زندگی بقیه باشن.

دربارۀ ترجمه باید بگم به‌شدت سانسور داره. مخاطب بارها گیج و منگ رها می‌شه. تا فصل‌های آخر کتاب خواننده نمی‌فهمه که الینور الکلیه و به ودکا اعتیاد داره، چون ممیزان نامحترم وزارت ارشاد به این نتیجه رسیدن که خواننده نیازی به دونستن این موضوع نداره. این‌طوری هم نیست که با «نوشیدنی» جایگزین شده باشه، بلکه به کل خیلی چیزها حذف شده. اواخر کتاب، خیلی دیر و زمانی که داستان داره به سرانجام می‌رسه، گویا با ابتکار تبدیل ودکا به نوشیدنی موافقت شده. به هر حال سانسور لذت خوندن کتاب رو برای من به‌شدت کم کرده بود. مدام مجبور بودم جاهایی که حس می‌کردم سانسور شده، به نسخۀ اصلی مراجعه کنم و از اونجایی که کتاب رو صوتی گوش می‌دادم، عذابش برام چند برابر شده بود. خیلی جاها رو سعی می‌کردم با تخیل خودم پر کنم و بعد از مراجعه به متن اصلی می‌فهمیدم درست فکر کردم یا نه. ترجمه هم نه خوب بود، نه بد. معمولی بود. متن کتاب اصلی عادی بود، برای همین انتظار نداشتم اون اشتباه‌های فاحشی که متوجه می‌شدم رو داشته باشه، اما خب داشت.

«فکر می‌کنم یکی از علت‌هایی که همۀ ما قادریم در این دنیای پر اشک و آه به زندگی ادامه بدهیم، امکان تغییر است. حتی اگر زمانش دور به نظر برسد.»
      
14

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.