یادداشت
1402/11/3
روزی تلخ و کتابی تلخ.. از لحظهای که شروع به خوندن کتاب کردم و فهمیدم در حوزهی پیراپزشکیه حالم دگرگون شد؛ وقتی فهمیدم سرگذشتی خودْنوشته که دیگه بدتر. البته من اینجوریام که اگه نوشته باشه «و دلِ آن مورچه شکست» واقعا دلم میشکنه =( و حتی اگه قشنگ توصیف کرده باشه اشکامم میریزه =((. سرگذشت خودنوشتِ پال کالانیتی که مدرکِ کارشناسی ارشدِ ادبیات رو داره و در حال حاضر رزیدنت ِجراحِ مغز و اعصابه. پال با توضیح و توصیف دوران و محل کودکیش شروع میکنه و میرسه به زمان حال که متوجه بیماریش میشه.. چه شغل و رشتهی درسی شما از پیراپزشکی دور باشه، چه نزدیک، اطلاعات خوبی میده بهتون؛ با نحوهی درس خوندن و کار کردن پزشکها، فرآیند یادگیری و ارتباطشون با بیمار، دستوپنجههایی که با شغلشون نرم میکنن و همینطور با سختیای دوران رزیدنتی آشنا میشین. در کل کتابی ارزشمند و دوستداشتنیایه. بین دو ترجمهی: نشر میلکان وکولهپشتی، نشر کولهپشتی و ترجمهی شکیبا محبعلی رو پیشنهاد میکنم. در ضمن، پیشگفتار رو میتونید بعد از اتمام کتاب بخونین، چون یکسری اتفاقات و تصمیمات رو لو میده.. ❌⚠️ احتمال لو رفتن داستان: حتی با اینکه (متأسفانه) پیشگفتار رو خونده بودم، جملهی “پال مُرد” خیلی برام سنگین بود. روایت کردنش انقدر لطیف بود که فکر میکردم تا لحظه آخر از زبون خودش نوشته شده باشه. روندِ ارتباطش با بیماران، درکش از درد و بیماریشون رو خیلی قشنگ توصیف کرد و در حین بیماریش هم عقایدش رو عوض میکرد و به عنوان یک پزشک در حال یادگیری از بیماریش بود. واقعا تحسینبرانگیز و در عین حال پر از غمِ عمیق بود.. تصمیمشون به بچهدار شدن رو ستایش کردم. اینکه مصمم شدن تو همون زمان کم از زندگیشون لذت ببرن، در حالیکه قبل از مشخص شدن سرطانِ پال یکم از صمیمیت وجدیت رابطهشون کم شده بود! قطعاً مقبولیت این موضوع توی جامعه، پذیرش و شغل همسرش (که فکر میکنم تا حد زیادی از لحاظ مالی خوب بود) تأثیر داره ولی خب بازم مسؤلیت سنگینیه و ایثار زیادی رو میطلبه. و نکتهی آخر اینکه امیدوارم با اینهمه پیشرفت! کمتر شاهد اذیت شدن رزیدنتها و بهخصوص خودکشیشون باشیم💔
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.