یادداشت Haniyeh

Haniyeh

1402/11/17

                داستان از این قراره:
دانته یه برادر عیاش داره که با خواهرزاده یه مافیای خطرناک رابطه داشته و اون مافیا خیلی روی اعضای خانواده‌اش حساسه و اگر بفهمه، کلک داداش دانته کنده است.
از طرف دیگه، آقای لاو، این برادر رو با اون دختر دیده و مدرک داره و دانته رو تهدید میکنه که اگر با دخترش ازدواج نکنه عکسارو میده به مافیا. چرا؟ چون میخواد خاندان نوکیسه(تازه به دوران رسیده) خودش با یه خاندان old money(چند نسل پولدار) وصلت کنن که میشه خاندان دانته.
دانته هم ناچار قبول میکنه.
دختر آقای لاو، ویوین نام داره که همیشه هرچی پدر و مادرش گفتن قبول کرده، نه چون احتیاج مالی داره، اون خودش درآمد داره، بلکه چون نمیخواد اونا از خانواده بیرونش کنن. پس قبول میکنه که تا آخر عمر با دانته که اصلا نمیشناستش زندگی کنه.
البته این وسط خیلی متضرر نمیشن، هر دو بسیار خوشگل، خوش اندام، جذاب و همه چی تموم هستن.

یه زمانی این داستانا رو دوست داشتم، الان نه. اگر برای شما جذابه، توی تلگرام داره ترجمه میشه و میتونید با سرچ اسمش پیداش کنید.
این داستان جدای کلیشه‌ای که داره، ضعف هم داره. همه چی خیلی بی منطقه. اهمیت برادر دانته برای دانته اصلا حس نمیشه. دلیل نگرانی ویوین برای بیرون انداخته شدن از خانواده درک نمیشه، چون ویوین که اصلا خانواده‌اش رو دوست نداره، تازه ازشون بدش هم میاد. بعلاوه دانته و ویوین از هم بدشون میاد ولی به هم کشش دارن، فقط چون خوشگلن و بدن خوبی دارن. و اینکه دانته تعادل رفتاری نداره، یه بار یه عوضیه و یه بار یه ملاحظه‌گر و این تغییر رفتار دلیلی نداره. 
درکل که حتی اگر یه روز بخوام کلیشه هم بخونم، قطعا انتخابم ادامه این کتاب نخواهد بود(کامل نخوندمش). البته باید بگم طرفدار داره و اگر خلاصه‌ای که گفتم براتون جالبه، ممکنه این مجموعه براتون قشنگ باشه.
        

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.