یادداشت علیرضا نوریان

                روایت مسافران فرنگ از لندن دو قرن پیش، زیاد جذاب نیست. چیزهای اعجاب‌آوری که اشراف ایرانی در سفرهایشان تعریف می‌کنند، برای ما عادی هستند و توصیف کتابخانه‌ها، تیاترها، شعبده‌بازی‌ها، آتش‌بازی‌ها، شهرنشینان خوش‌لباس، دختران مشهور خواننده، دختران مغازه‌دار، دیوانه‌خانه، دوئل، تأمین اجتماعی خانواده سربازان، بوی ذغال‌سنگ در هوای شهر و ... امروز دیگر برای ما لطفی ندارد.

در سفر ناصرالدین شاه به لندن، برایم جالب بود که هر جا می‌رفته جمعیت بزرگی برایش هورا می‌کشیدند و حتی در مراسم برایش شاه شاه می‌گفتند. آتش‌بازی ویژه‌ای با شکل شیر و خورشید برای شاه ایران اجرا می‌کنند و وقتی حضرت والا برای مردم شاخه گلی پرت می‌کند، جمعیت برای گرفتن آن، روی هم می‌ریزند.

نگاه شگفت‌زده مسافران فرنگ در این کتاب، برایم دردناک است. اینکه بزرگان مملکت ما می‌رفتند انگلستان و احساس حقارت می‌کردند، می‌تواند جالب توجه باشد ولی به نظر من تلخ است. شاید به این دلیل که فکر می‌کنم هنوز هم این احساس حقارت وجود دارد و مردم ما به خارج از ایران مثل بهشت نگاه می‌کنند. من حتی از اینکه خارجی‌ها را زیادتر تحویل می‌گیریم و برایشان مهمان‌نوازتر می‌شویم، غصه می‌خورم. یک جور دیگرش هم این است که احساس می‌کنم گاهی واژه‌های انگلیسی را به کار می‌بریم که متخصص جلوه کنیم.
        

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.