یادداشت مهدی کرامتی

آری اینچنین بود برادر
        قبلا که اسم کتاب را شنیده بودم، فکر میکردم نامه خطاب به برادر خود دکتر یا مثلا دوست صمیمیش نوشته شده، امّا نامه خطاب به بردگانی نوشته که اهرام ثلاثه‌ی مصر را ساخته‌اند. البته شاید بگویید آخر کدام برادری؟! پاسخ دکتر این است:«راست است که من از سرزمینی آمده‌ام و آن‌ها از سرزمینی دیگر، من از نژادی و آن‌ها از نژادی، امّا این‌ها تقسیم‌بندی‌های پلیدی است تا انسان را قطعه قطعه کنند و خویشاوندان را بیگانه بنمایند و بیگانگان را خویشاوند. امّا من بیرون از این تقسیم‌بندی‌ها از این سلسله و نژادم و خویشاوند و همدردشان.» [از متن کتاب] 
مضمون این کتاب هم مثل مضمون بسیاری از آثار دیگر شریعتی، «بازگشت به فرهنگی غنی اسلامی» است. گرچه خود چنین دعوتی برای مردمی که خود مسلمان هستند، کمی عجیب به نظر می‌رسد امّا قرآن هم چنین دعوت‌های عجیبی داشته:« یا أیها الذین آمنوا، ءامِنوا» خلاصه‌ی محتوای کتاب هم این است که آقایون گول زرق و برق برج و باروها و نمادهای تمدن غربی را نخورید! اگر کمی غور کنید و اندیشه و تاریخ را بالا و پایین کنید، تمام این‌ها را اسناد ظلم و ستم‌ها خواهید دانست. 
چیز جالب دیگری که درباره‌ی شریعتی متوجه شدم، هم تکثر سفرهای مختلفی است که رفته و هم تنوع کتاب‌های مختلفی است که خوانده! فکر میکردم نهایتا یک فرانسه‌ای رفته و درسی خوانده و بازگشته! امّا این طور که خودش روایت می‌کند، خیلی دنیا دیده‌تر از این حرف‌هاست و برایم جالب است که تمام این این‌طرف و آن‌طرف‌شدن‌ها باعث نشده که سنت اسلامی ایرانی دیار خودش را فراموش کند و به آن پشت پا بزند!
چیزی که جای خالی آن در کتاب‌های شریعتی حس می‌شود و مدام باعث می‌شود نتوانم به آن پنج ستاره‌ی کامل بدهم، فقدان یک دستگاه فلسفی در پست تحلیل‌های اوست. شریعتی بدون تردید از روزگار خودش بسی جلوتر بوده و همین باعث غربتش بوده. امروزه هم هنوز که هنوز است، کتاب‌هایش حرف برای گفتن دارد، امّا بدون بهره‌مند بودن از استدلال‌های متقن عقلی و یک جهان‌بینی فلسفی، چه قدر خواندن این کتاب‌ها می‌تواند مفید باشد؟ نمی دانم ...
      
19

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.