یادداشت حبیب توکلی
1402/9/19
شبی در خانه ی مادر بزرگم بودم و حوصله ام سر رفته بود با بی میلی به در خانه ی عمه ام رفتم تا کتاب بگیرم بخاطر این که بعضی وقت ها کتاب های عمه ام حوصله سر برند البته بعضی وقت ها هم کتاب های جالبی می دهد مثل این دفعه که این کتاب را به هم امانت داد اول از اسم کتاب فکر کردم حوصله سر بر است اما واقعا اولش حوصله سر بود اما نه انقدر . من به تجربه ی همیشگی (معمولا وقتی کسی کتابی به من می دهد که اسمش جالب نیست نمی خوانمش ولی بعدا وقتی الک ان کتاب را باز می کنم می بینم ضرر کرده ام وکتاب قشنگی است) تکیه کردم و خواندم کم کم خواندم تا رسیدم به قسمت جالبش البته قبلش هم جالب بود و من توصیه می کنم اگر می خواهید این کتاب را بخوانید بادقت بخوانید چون تک تک لحظه هایش مهم است . با تشکر حبیب توکلی
(0/1000)
معصومه توکلی
1402/10/8
1