یادداشت سامان

سامان

سامان

1403/9/30

        آقای امبرتو اکو نشانه شناس و رمان نویس ایتالیایی همراه آقای ژان کلود کریر کارگردان و فیلمنامه نویس فرانسوی در این کتاب از موضوعات گوناگونی صحبت میکنند که « کتاب» اصلی ترین موضوعی است که در موردشون به بحث و گفت و گو می‌پردازند. ما در طول کتاب از نظرات این دو در مورد تاریخ و تاثیر فناوری بر آینده کتاب و سینما و سایر موضوعات آگاه می‌شیم و کلی حرفهای جالب در مورد کتاب و کتاب‌خوانی و کتابداری می‌خونیم. از اینکه چه کتابهای بخونیم و نخونیم حرف زده میشه، از گیرها و انتقادات انتشارات در مورد شاهکارهای معروف ادبیات قبل از چاپشون صحبت میشه، از اینکه چگونه این همه کتاب رو جمع آوری کردند. اینکه چی میشه کتابهایی رو نخوندیم ولی میتونیم ازشون حرف بزنیم. و اینکه بعد از مرگ با کتابها چه میشه کردهم حتی حرف میزنند و گفت و گو میکنند و به تبادل نظر می‌پردازند.. همسر آقای ژان کلود، خانم نهال تجدد و ایرانی است که همین مورد هم باعث میشه چند باری در کتاب اشاراتی به ایران داشته باشه.
اما چی این کتاب رو جذاب می‌کنه؟ اینکه دو تا دیوانه کتاب از عشق مهم زندگیشون که کتاب باشه دارن به شکلی  صحبت میکنند که این عشق به کتاب ملموس و قابل درکه. اینطور نیست ما وارد یک گفت و گوی ثقیل و سنگین بشیم . بلکه خیلی خوب میشه عشق این دو نفر به کتاب رو درک کرد، البته اگر عاشق باشی.به نظرم زمان مناسب مطالعه این کتاب وقتی است که کتاب و کتاب خوانی برامون چیزی بیش از یک تفنن روتین باشه و یک عشق و بهتر بگم یک دیوانگی خاصی به کتاب در وجودمون به وجود آمده باشه. اینکه فکر و ذکرمون کتاب باشه، کتابهای چاپ جدید رو بتونیم بخریم، اینکه از سایر هزینه هامون بزنیم تا کتاب رو وارد سبد خرید زندگیمون بکنیم و این سبد خرید رو حفظ کنیم، اینکه چه حسی در مورد کتابهایی که نخوندیم داریم و کلی حس خوب دیگه.فکر میکنم در این وضعیت، بهتر و بیشتر میتونیم از کتاب لذت ببریم.جایی در کتاب مورد کتابخانه شخصی صحبت میشه و ژان کلود کریر میگه من گاهی کتابهای قفسه های پایینم رو برمیدارم میبرم قفسه بالا تا بهشون ثابت کنم اگه طبقه پایین گذاشتم عمدی نبوده و به این معنی نبوده که کتابها ارزش پایینی داشتند. پناه بر خدا از این قسمت کتاب!! .بینهایت لذت بردم،کلی کیف کردم، به قدری عشق کردم با این جمله که حد نداشت. عشق واقعی و حقیقی یک آدم به کتاب، این محبوب ما رو خیلی خوب با همین جمله نشون میده.
ژان فیلیپ دوتانوک نقش یه جور مجری بین این بزرگوار رو داره که به نظرم میتونست بهتر عمل کنه وبه  بحث ها جهت دهی بهتری بده، خیلی اوقات بود و نبودش حس نمیشد.

ختم کلام هم اینذکر این نکته باشه  که عجب اسم قشنگی داره این کتاب.
      
62

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.