یادداشت حنانه قویدل
1401/4/23
اینکه می گویند هر کتابی زمان معینی دارد و زمانش که برسد به سراغت می آید بی راه نگفته اند. هوای این روزهای من هم گذاشت زمانی بیاید که وقتش بود. درست مثل شربت زعفرانِ خنک و گوارایی که بعد یک روز گرم و طاقت فرسا خودش را به دستت می رساند تا جگرت را جلا دهد و لبخند مهمان لبهایت شود. راوی که اسماعیل باشد و نویسنده هم که ماهرانه روایت کند همانی میشود که احساس کنی در تک تک عملیات ها کنار عمار و سیدابراهیم و دیگران ایستاده ای تا داعشی ها را غافلگیر کنی و جانشان را بگیری یک جا میخندی و جان میگیری یک جا هم اشک سرازیر میشود و درد میکشی با اسماعیل که جامانده از قافله دوستانش و جانانه همه چیز این راه را پذیرفته و شاکر خداست. با او و خاطراتش زندگی میکنی که نه زنده میشوی جانی تازه میگیری برای ادامه مسیر حق و محکم ایستادن جلوی باطل هرکه میخواهد باشد آنقدر شیرین است که نمی شود لحظه ای زمینش گذاشت هرجا که بروی همراه توست و یاورت. کتاب باید اینگونه باشد گوارا و هیجان انگیز در عین حال آرامش دهنده بشدت پیشنهاد می شود:) بخوانید بنوشید تا تکه ای از جانتان شود گوارای جانتان ❤️
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.