یادداشت

هیچ‌وقت فک
                هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم این کتاب  رو بخونم! :)
‌‌چون قدیمی بود... و لااقل به جلدش نمی‌خورد که خیلی چنگی به دل بزنه. اما واقعاً نباید کتاب‌ها رو از روی ظاهرشون قضاوت کرد! (این‌که دختربچه‌هایِ «خارجی» روی جلد روسری سرشونه، شاید به این خاطره که چاپ کتاب مربوط به سال ۶۸ هست.)

اوایل که شروعش کردم به‌نظرم رسید با یک داستان کودکانه‌ی معمولی طرف هستم. ولی چیزی از داستان نگذشته بود که داستان رنگ‌وبوی داستان‌های بزرگسال رو به خودش گرفت و حتی ادبیاتش سنگین‌تر شد. به‌نظرم شاید بچه‌های زیر ۱۲، ۱۳ سال درست نتونن درکش کنن.
‌
چقدر ایده‌ی جذابی داشت و چقدر خوب نویسنده بهش پرداخته بود! شاید از بهترین داستان‌هایی که بشه راجع‌به خواهرهای دوقلو نوشت! :)

از اون داستان‌های کوتاه و شیرین و کلاسیک که می‌تونید توی یک نشست از اول تا آخرش رو بخونید.
‌
‌
‌اگه کنجکاوید بیشتر در موردش بدونید و درعین‌حال خطر یک‌ذره ❌اسپویل❌ (لااقل اوایل داستان) رو به جون می‌خرید، باید بگم که:
این داستان راجع‌به دو خواهر دوقلوی ۹ ساله‌ هرگز هم رو ندیده‌ن و حتی از وجود هم خبر نداشته‌ن. اما تصادفاً هم رو توی یک اردوگاه تابستونی می‌بینن و از شدت شباهتی که به هم دارن و سرنخ‌های دیگه، کم‌کم متوجه می‌شن که با هم خواهر هستن. سؤال‌های زیادی براشون پیش میاد و مهم‌ترین‌شون اینه: چطور دست سرنوشت تا الان اون‌ها رو از هم جدا کرده بوده...؟ (البته فکر می‌کنم تا این‌جای کتاب رو می‌شه حتی از روی اسم کتاب هم حدس زد!)
        

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.