یادداشت سارا سجادی
1403/10/22
این کتاب برای من مثل یک سفر اکتشافی غیرمنتظره و طولانی بود. هیچ پیشزمینهای درموردش نداشتم. اوایل هر خط رو چند بار میخوندم و نمیفهمیدم داستان چیه ولی یهو سر خوردم و رسیدم به یه طبیعت و تمدن بکر. گیج شدم و بارها کلمهها و ارجاعاتی که برام جدید و نامانوس بود رو گوگل کردم تا بتونم بفهمم و بهتر تجسم کنم. یه جاهایی هم خسته میشدم و یا جذابیت ادامه دادن برام بیشتر از فهمیدن منظور کلمهها بود و نصفه و نیمه خودمو میرسوندم به صفحهی بعد. نثر و توصیفات پیچیده و تصاویر جدیدی که پشت سر هم ترسیم میشد برای من از خود داستان جذابتر بود. راوی، که به نظرم خودبزرگبین و زیادهخواه و بیاخلاق بود، مرد سردرگم و خستهایه که زندگیش رو مثل سیزیف میدونه. برحسب تصادف و شاید به امید فرار، راهی سفر میشه و فضا و آدمهای متفاوتی که فارغ از تمام دغدغههای زندگی روزمرهی خودش و اطرافیانش بودند رو میبینه و میفهمه دیگه تعلقاتش براش ارزشی نداره و هیچ چیز از زندگی مدرن و قدیمیش رو نمیخواد، حتی معشوقهاش. تصمیم میگیره که خودش رو از همهشون قطع کنه و بچسبه به زندگی ابتدایی و اولیه. چهار ستاره برای سفر و توصیف و نثر و تصویرهای بدیع کتابه. به من این احساس رو داد که دارم یه اثر هنری رو میخونم. داستان هم خوب بود ولی من طرفدار غرغر زندگی مدرن و بیارزش نشون دادن پیشرفتها نیستم. به نظرم هدف کتابم این نبود که تو سر بشر امروزی بزنه، مشکل راوی بود که جوگیر، دراما کویین و ادایی بود. ایدهی نمادین بودن زنهایی که راوی باهاشون بود میتونست خوب باشه ولی نپخته و توهینآمیز دراومده بود. حدسی که برای ادامهی داستان میزنم اینه که راوی چند سال تو اون طبیعت و به قول خودش قرنهای گذشته زندگی میکنه، بعد خسته میشه و برمیگرده و تا آخر عمرش غر زندگی مدرن و تفکرات و اداهای روشنفکری بقیه رو میزنه و با این و اون میخوابه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.