یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

                تجربه ی خواندن این کتاب مانند دیدن رویایی آمیخته به کابوس بود که می دانستی دیدن تصاویرش آزارت خواهد داد، اما جادویش مانع از آن می شد که نصفه نیمه رهایش کنی. سراسر این کتاب مانند یک رویای وهم آلود بود و هرگز نمی توانستی با اطمینان بگویی کدام یک از اتفاقات و حتا شخصیت ها و روابطشان واقعی و کدام یک حاصل توهمات ذهن کافکا و ناکاتا، دو شخصیت اصلی دو داستان موازی در کتاب، بود.
و البته که این مسئله به هیچ وجه اهمیتی ندارد، چرا که تمام این ها فرضیاتی است که درست یا نادرست بودنشان به ما بستگی دارد.
در کتاب های موراکامی، کتابخانه های اسرار آمیز، هزارتوهای تو در تو و موسیقی نقشی پررنگ بازی می کنند، و این مسئله باعث می شود راز اسرار آمیز داستان هایش عمق بیشتری داشته باشد چرا که می توانی با تمام حواست درگیر آن شوی.
توصیف های کتاب آنقدر جذاب بود که من حتا می توانستم چای دم کردن و قهوه درست کردن کافکا، مداد تیز اوشیما، صحبت کردن ناکاتا با گربه ها، لذت بردن هوشیما از بتهوون و بلوز و دامن میس سائه کی را با تمام وجود تصور کنم.
موراکامی گفته برای روشن تر شدن معماهای داستان بهتر است اگر فرصت داریم این کتاب را بیش از یک بار بخوانیم، من نمی دانم هرگز فرصت این کار را خواهم داشت یا نه، ولی باید گفت که حجم زیاد کتاب اصلا باعث نمی شد که خواندنش خسته کننده شود و این چند روز من هر فرصتی داشتم با اشتیاق به سراغش می رفتم و از خواندنش لذت می بردم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.