یادداشت زهرا
1403/8/28
گریگوریوس معلم زبان لاتین تو یه مدرسه ست. یه روز بارونی یه خانم با پالتوی قرمز رو روی پل میبینه و فک میکنه میخواد خودکشی کنه، میره جلد برای کمک ، اما نه، زن یه کاغذ رو از روی پل انداخته پایین . آشنایی گریگوریوس با زن ناشناس ، مسیر زندگیشو عوض میکنه. در مسیرجدید زندگیش، پرتغالی یاد میگیره ،با امادئو پرادو ، دوستان و خانواده ش، کتاب کیمیای روح ، مبارزان آزادی بخش و شورشهای منطقه ی سالازار آشنا میشه. در کل لذت نبرم، دوباره نمیخوام بخونمش. ادیت بعد از یه مدت: نمیدونم بخاطر محتوای کتابه یا صدای گوینده ها، ولی هنوز یوقتایی به یاد فضای این کتاب و شخصیتهاش میوفتم.امروز حتی به این فکر کردم که برم فیلمشو ببینم.البته که ندیدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.