یادداشت زهرا

زهرا

زهرا

1403/8/28

قطار شب به لیسبون
        گریگوریوس معلم زبان لاتین تو یه مدرسه ست. یه روز بارونی یه خانم با پالتوی قرمز رو روی پل میبینه و فک میکنه میخواد خودکشی کنه، میره جلد برای کمک ، اما نه، زن یه کاغذ رو از روی پل انداخته پایین . آشنایی گریگوریوس با زن ناشناس ، مسیر زندگیشو عوض میکنه.
در مسیرجدید زندگیش، پرتغالی یاد میگیره ،با امادئو پرادو ، دوستان و خانواده ش، کتاب کیمیای روح ، مبارزان آزادی بخش و شورش‌های منطقه ی سالازار آشنا میشه.

در کل لذت نبرم، دوباره نمیخوام بخونمش.


ادیت بعد از یه مدت: 
نمیدونم بخاطر محتوای کتابه یا صدای گوینده ها، ولی هنوز یوقتایی به یاد فضای این کتاب و شخصیت‌هاش میوفتم.امروز حتی به این فکر کردم که برم فیلمشو ببینم.البته که ندیدم.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.