یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/6/29
«کتاب را مرحوم علامه طباطبایی برای استفادهی طلاب نوشتند و افکار خودشان را نیاوردند. اگر میآوردند از ملاصدرا بالاتر میرفتند» این را دکتر دینانی گفت. و البته نگفتند عقاید مرحوم آقای طباطبایی چه نوعی بود. به هر حال کتابی تعلیمی که امروزه بسیاری از طلاب و دانشجویان به عنوان متن درسی استفاده میکنند. اگر از منظر کیهان شناسی به مساله بنگریم و معتقد باشیم که زمانی فلوطین آمد و عقل مطرح شده در افلاطون را بسط داد و نظامی طولی شکل داد، و این، بنیان و فُنداسیون فلسفهها یا به تعبیر بهتر (از نظر من، تا تاریخ نگارش این ریویو) نظامهایی بعد از خودش شد، باید گفت که نظام حکمی مرحوم آقای طباطبایی، مبتنی بر همان است، با تغییراتی جزئی. اساساً حکمت و فلسفه اسلامی از همین سنخ است. نهایه الحکمه دوازده مرحله دارد که تقریباً به تناظر همین، مرحلهها و بحثها و بعضاً عباراتی عیناً در بدایه الحکمه نیز هست. مراحلی که سیری صعودی دارد (من: فلسفه در معنای عامش ارزشگذاری ندارد) و از وجود آغاز میشود و در نهایت به بالا و کمالش میرسد: بحث دربارهی واجب الوجود بالذات (که به تعبیر آقای شیروانی، فلاسفه واجب الوجود بالذات را اثبات میکنند، سپس میبینند در شرع، به خدایی میرسند که مشخصات و صفاتاش را میبینیم) نهایه منبع فلسفهی دورهی کارشناسی است. متن عربیِ روانی دارد، بعضی جاها عرب نبودن نویسنده از عبارات معلوم است (موارد محدود، البته حضور ذهن ندارم). مرحوم آقای طباطبایی بیان قلمیِ آسان-فهمی دارند (گرچه گزارش شده است بیانِ کلامی شیوایی نداشتهاند. دکتر دینانی) در کل برای کسی که با عربی آشنایی دارد و میتواند با متن کلنجار برود، کتاب قابل فهم و جذابی میتواند باشد. دربارهی مطالب کتاب محتوای فلسفه یا حکمتی که نویسنده ارائه میکند از دو جهت میتوان دید. یک- ابن سینا مشی عقلیاش بیشتر مشخص بود، سهروردی مشی اشراقی را برجسته کرد. ملاصدرا این دو را با قرآن و عرفان جمع کرد و حکمت متعالیه را پدید آورد. مرحوم آقای طباطبایی نیز دنبالهروی ملاصدرا بود. البته نقدهایی به ملاصدرا وارد کرد؛ اما در کل صدرایی است. دو- تمامی حکمت اسلامی مبتنی بر بنیانی نوافلاطونی (فلوطینی) است. در سرتاسر حکمت اسلامی سخن از عقل فعال، عقل منفعل و عقول دیگر و چیزهایی است که ساخته و افاضات برخی شاگردان ارسطو است که تفسیری افلاطونی از عالم ارائه دهند یا برخی از کسانی که به افلاطون نظر داشتند. (این نکته را از کتاب نفس در حکمت مشا نوشتهی علیمراد داوودی خواندم، دربارهی تطورِ عقل نکات جالبی دارد) با نگاه دوم (که دوست دارم نگاه بنیانگرایانه بنامم) در حکمت اسلامی تفاوتی وجود ندارد، چراکه هم ابن سینا و هم سهروردی، هم ملاصدرا (و شاید هم فخررازی، هم خواجه نصیر و هم بسیاری دیگر) به عقل و افاضه از بالا به پایین (یا تعابیر دیگر) اعتقاد دارند. شاید تا به حال دریافته باشید که به عنوان یک فضولِ پرمدعا با دیدِ دوم بیشتر همدلی کنم. معتقدان به دیدِ نخست، تفاوتها بین دیدگاهها را در اصالت به وجود و ماهیت میبینند: دعوایی که بیشتر از اینکه فلسفی باشد، حکمی است، و به تعبیر بهتر و دقیقتر کلامی. اگر قائل باشیم که نهایت شکوفایی حکمت اسلامی ملاصدرای شیرازی است، پاسخ به سوالاتی دربارهی بُعد و جسم و طول و عرض و غیره برایمان بیمعنا نمیشود: چراکه از یک سو، چنین سوالات فیزیکیای امروزه دیگر در فلسفه مطرح نمیشود. اما از سوی دیگر، وقتی ملاصدرا یک جلد از نُه جلد اسفار اربعه را به جوهر و عرض اختصاص میدهد (تقریرات درس دکتر صدوقی سها) و مرحوم آقای طباطبایی هم یک مرحله از دوازده مرحلهی نهایه را، درمییابیم مساله چیزِ دیگریست: ایشان به طول و عرض و ارتفاع و اقوال میپردازند تا در نهایت از آن کارکرد کلامی استخراج کنند. البته که روشن است وقتی برای افلاطون و دموکریتوس و دیگران طول و جسم و اتم مطرح است از آن کارکرد کلامی بیرون نمیکشند. این یک تفاوت است. اما شاید تفاوت یا نوآوریای که حکمای مسلمان در قبال یونانیان و شبه یونانیان داشتند، را در کارکردهای کلامی بتوان جست: قاعدهی الواحد (نگا. به: قواعد کلی فلسفی در فلسفهی اسلامی، دکتر دینانی، ذیل قاعدهی الواحد) شاید بتوان مخلص کلام را در اصرارم در به کار بردن واژهی حکمت دریافت. معتقدم حکمت به فلسفههای الاهی گفته میشود. (شاید از حیث روش شبیه به روش فلسفی محض نباشد، که روش محض فلسفی هم حدیثی مفصل و علمی کافی میخواهد) مقابل حکمت theology و مقابل کلام Kalaam بگذاریم بهتر است. (تقریرات درس دکتر عظیمی و برخورداری). تاریخ مطالعۀ کتاب: 22 خرداد 95
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.