یادداشت محمد مهدی شاطری
1403/9/24
از صمیم قلب گاهی می خواهم به حرف دوستانم گوش بدهم که در مقابل برخی از گیر و گور هایی که از آثار رسانه ای به ذهنم آمده و اذیتم می کند، می گویند: بابا بس کن دیگه تو هم خیلی گیر می دی ها! این فراستی بازی ها چیه درمیاری؟ حالا اونقدرام مهم نیستا.... تو کی هستی که از فلان آدم ایراد می گیری! کتاب "واقعا جدی جدی امیلی ریوار" از آن دست کتاب هاست. ... کتاب واقعا جدی جدی را نخستین بار برای دو خواهر کوچک ترم خواندم و می توانم بگویم تمام کردنش برایم بسیار سخت بود. زمانی که مدام جلوی خودم را میگرفتم تا اشکم جاری نشود. در آخر هم شکست خوردم. به گریه افتادم یا بهتر به گویم، به گریه افتادیم. بعد از آن بارها و بارها آن را خواندیم و باز احساسات بر ما غلبه یافت . از همان بار اول مسئله آزارم می داد و سعی می کردم آن را توجیه کنم. آن مسئله این بود : پدر بزرگ پس از بیان هر واقعه ای که هم ما و هم گویا پسر به خیالی بودن آن اطمینان دارد لفظ تاکیدی " واقعا جدی جدی " را بر زبان می آورد. در کلام پدر بزرگ سعی در بیان دروغ به وضوح قابل مشاهده است. در کار کودک حتی کوچک ترین جزئیات نیز به چشم می آیند. مخصوصا در صورت بالا بودن "کیفیت فرصت شناختی" ، آن کار چندین بار مرور می شود و آن جزئیات تاثیر خود را بیشتر روی مخاطب خود می گذارند. البته که این تاثیر را با پرسیدن سوالاتی که کودک را از مخاطب منفعل به فعال تبدیل کند، می توان کاهش داد اما در بررسی محتوا نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.