بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت ریحانه ملاحسین

                هروقت که نامی از چارلز دیکنز می آمد، مطمئن بودم حرف یک کتاب فوق العاده در میان است. هیچوقت، هیچ علاقه ای به ژانر کلاسیک نداشته ام اما به نظر می رسید او سبک متفاوتی از کلاسیک را می نویسد که من هم می توانستم دوستشان داشته باشم. رفته رفته با چندتا از نوشته های او آشنا شده بودم و نوبت به تمام کردن «آرزوهای بزرگ» رسیده بود.

ماجرا از این قرار است که پسر کوچکی به اسم پیپ، روزی بر سر مزار والدینش می رود اما در همانجا یک محکوم فراری را می بیند و تهدیدهایی می شود. بعد از مدتی نیز با خانم هاویشام آشنا می شود. هاویشام دختری به اسم استلا را پیش خودش بزرگ می کند که از قضا پیپ دلبسته استلا می شود. اما چیزی که کسی نمی داند ارتباط تمام اینها با اتفاقاتی‌ست که قرار است در مسیر زندگی پیپ ظاهر شوند…

شروع داستان، واقعا به طرز حیرت آوری بی نقص بود. در یک گورستان، تاریکی، کمی ترس و البته سوال های عجیبی که با وارد شدن یک محکوم فراری در صحنه، برای خوانندگان پیش می آید. و این را قطعا طوری معنا می کنند که آقای دیکنز، اختیار افراد را برای بستن کتاب از آنها می گیرد.

مورد بعدی، هنر خوب روی کاغذ نشاندن شخصیت پردازی هایی است که نویسنده متصور شده بود. برای کسی که «آرزوهای بزرگ» را خوانده باشد تشخیص صاحب دیالوگ ها بدون دانستن گوینده شان، کار آسانی است؛ چون می تواند صدای شخصیت ها را بشنوند و اینها یعنی هرکسی در داستان لحن مخصوص به خودش را داشته است.

مورد بعدی که حتما و قطعا از نکات مثبت این کتاب است، توصیفات کامل و طبیعی صحنه های مختلف ماجراست. گاهی حتی بدون استفاده از جملات خیلی زیاد، به بهترین حالت ممکن، نه تنها تصویر آن لحظه برایتان ترسیم می کند، بلکه در آن موقعیت قرار می گیرید.

پی بردن به بی عیب بودن قلم «چارلز دیکنز» خیلی آسان تر از آسان است. مواردی که گفته شد، در همه آثار او قابل مشاهده است و البته «آرزوهای بزرگ» هم از این بی عیبی ها مستثنا نیست:))
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.