یادداشت محمدقائم خانی

رازهای سرزمین من
        چه صحنه های قدرتمندی داشت! چه شخصیت های شگفتی را رو کرده بود! چه بهره درستی برده بود از تمثیل و استعاره داستانی! واقعا تجربه خاصی بود خواندن این کتاب. 
این کتاب اگر پیرنگ درستی داشت، یقیناً به مهمترین شاهکار ادبیات داستانی فارسی بدل می شد، اما نبود شبکه علت و معلول در میان حوادث رمان، سطح آن را به شدت تنزل داده است. تقریباً همه اتفاق های اصلی داستان، از سر تصادف رخ می دهد و نویسنده موفق نمی شود بین حوادث ارتباطی برقرار بکند. 
ایده ای در سر نویسنده است که به خاطر آن، سعی می کند همه حوادث را فارغ از بافتار و کارکرد آنها،  در جایگاه های مشخص و در جهت معینی قرار دهد که فرم روایت را نابود کرده است. حوادث اجازه پیدا نمی کنند در مسیر خودشان (و نه لزوما منطبق بر واقعیت های انقلاب 57) رخ بدهند. انگار نویسنده خرکششان می کند تا دانه ای برای نخ تسبیح ایدئولوژیک رمان باشند.  باز در نیمه اول داستان، تا آنجا که به ماجرای اعدام ارتشی های آذربایجان مرتبط است، تا حدودی این تناسبات رعایت شده است، ولی بعد از آن، روند اثر از دست نویسنده در می رود و ایدئولوژیِ (همه چیز زیر سر آمریکاست یا همه آویزونِ آمریکا هستند) سایه سنگینش را بر روند طبیعی حوادث می اندازد و داستان را از مسیر درستش منحرف می کند. 
با همه این ها، بخش مهمی از صحنه های این داستان در هیچ جای دیگری پیدا نمی شوند. وجهه ضداستکباری انقلاب در هیچ کجا مثل این رمان درست تصویر نشده است. شخصیت های پیچیده این داستان، به خصوص زن هایش، در عمق ذهن مخاطب حکم می شود و بنیاد آزادی خواهانه انقلاب مبتنی بر عزت و حمیت انسان ایرانی در این اثر به خوبی خود را به رخ می کشند. 
اگر این شبکه علت و معلولی، می توانست شکل بگیرد
      
1

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.