یادداشت مریم مهدی زاده

                مواجهه با مرگ عزیز سخت است حتی برای ما آدم بزرگ ها که می دانیم مرگ تنها رفتن از جایی به جایی دیگر است، تولدی دوباره، این کتاب همان چیزهایی را که می دانیم به زبانی اثرگذار برایمان می گوید و به مخاطب تلنگری پنهانی می زند. آنقدر پنهانی که به نظرم برای بزرگترهایی که خودشان هم عزیز از دست داده اند خواندن قسمت آخرش آرامش بخش است.
با این وجود خواندنش را برای بچه ها اگر در این شرایط قرار نگیرند توصیه نمی کنم  چون ممکن است دچار ترس از دست دادن اطرافیان شوند.
اگر برای بچه ای در این شرایط غمبار مجبور شدید این کتاب را بخوانید بعد از خواندن با او حرف بزنید و بگذارید هر انچه در دل دارد و فکر می کند به زبان بیاورد و سوالهایش را بپرسد. حتی اگر در حرفهایش آنچه در کتاب نوشته شده را رد کند، چون به نظرم داستان طوری نوشته شده که آدم را بعد از خواندن به حرف می آورد، به همین خاطر فکر میکنم گزینه ی خوبی برای ارتباط برقرار کردن با کودکی باشد که سکوت را برای مواجهه با غمش انتخاب کرده است.
در مورد این داستان نقدهایی شنیده ام، مثلا چرا شخصیت راکون پیر آقاست؟(چرا پدر خرگوش ها برای حل مشکل خانم خرگوش به سراغ یک آقا رفته است؟)هرچند که به نظرم در کل فضای داستان، جنسیت راکون گم است و اصلا به چشم نمی آید ولی با این نقد هم مخالف نیستم. به نظرم  مرد بودن راکون نمی توانست در کلیت داستان اثرگذار باشد، به عبارتی اگر کاراکتر راکون  خانم بود چیزی در داستان عوض نمی شد. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.