یادداشت
1403/7/21
از دوران دبیرستان که سر کلاس ادبیات، خیلی خلاصه راجع به داستان خسرو و شیرین صحبت شد، دلم میخواست داستانشو کامل بخونم؛ فرصت نشد تا الان. چقدر داستان قشنگی بود، و البته رو اعصاب. خسرو به شدت رو اعصاب بود و کاش زودتر میمرد😄 چقدر حرص خوردم از دست این بشر. واقعا اینکه میگن دخترا عاشقِ پسرِ اشتباهی میشن، قدمتش مال خیلی قرن پیشه گویا، از خسرو اشتباهیتررررر نداریم اصن. طرف هی میرفته اینطرف اون طرف برا خودش زن میگرفته، به عیش و نوش خودش بوده، فرهاد رو کشته، طعنه به شیرین هم میزده، بعد هروقت مست میکرده میرفته دم خونه شیرین و توقع داشته در برابر خواستهاش، جواب چشم هم بشنوه😒 در کل این وسط فرهاد چقد مظلوم بوده، چقدر مرد درستی بوده به نظرم خدایا، یه فرهاد لطفا😅😂 و طفلی شیرین، کل زندگیش تباهِ خسرو شد. از زیبایی به نظم درآودن این داستان که لازم نیست چیزی بگم، نظامی چقدر دستش به توصیفات قشنگ میره🤩 فقط کاش در مدح فلان پادشاه و فلان شاه حروم نمیکرد بیتهاش رو. حیف نیس هنری که میتونه در عظمت خدا و مدح پیامبر و شرح به معراج رفتن پیامبر خرج بشه، حرومِ یه پادشاه بشه؟ بهرحال شاید باید خرج زندگیشو درمیاورده، نمدونم. و اینکه چقدر دلم میخواست یه دبیر ادبیات جیبی داشتم که بیت هایی که متوجه نمیشم و کلماتی که معنی شو نمیدونم رو برام توضیح میداد تا با لذت بیشتری این داستانو میفهمیدم😁
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.