یادداشت
1403/6/10
ست را میتوان پسر خوب خانواده دانست. او توانسته ارزشهای دینی خانواده را حفظ کند و در عین وامداریِ مسیرِ آکادمیک والدین خویش، پذیرای فرهنگ لیبرالِ شمال شرق ایلات متحده باشد و بخش خوبی از مثالهای کتابش را، از نیویورک بیاورد. ست گرایشش را به ساحت علوم اجتماعی و انسانی کتمان نکرد و از دیگر سو، توانست که با "کلانداده" به ستیزِ خلأهای ریز و درشت این جنس از دروس دانشگاهی برود و به زعم خودش، پوپر فقید را اقناع کند تا مهر ابطالناپذیری به این علوم نزند. ست، کارشناسی را فلسفه خوانده و بعد از فارغالتحصیلیش با استیون لویت و کتاب پرسروصدایش یعنی فریکونومیکس آشنا شد و خواست که راه وی را ادامه دهد. او معتقد است که اکنون علوم اجتماعی با وجود کلانداده، میتواند پاسخ بسیاری از سوالهای ما را بدهد. او با دروغ شروع میکند و میگوید که همهی ما، به دوستانمان، والدینمان، رئیسمان، مامور مالیاتی، پرسشنامهها و پیمایشها دروغ میگوییم. چنین ادامه میدهد که حین جستوجو، دلیلی برای دروغ گویی نداریم و همین امر موجب میشود که کلاندادههای گوگل، بتوانند پرده از بسیاری از مطالب بردارند. او مسیرش را از نژادپرستی کتمانشدهی آمریکایی شروع میکند و دانه به دانه پتهی نظریات رسمی و تثبیتشده را روی آب میریزد. ماجراهای کتاب بهشدت آمریکایی و لیبرال است و این مسئله بعضا باعث کسلکنندگی میشود و از سوی دیگر، تواضع نویسنده و جذابیتِ اصل مطلب، بسیار رهگشا و قابل توجه است. کتاب را علی آقای بندری در اپیزود سوم پادکست بیپلاس خلاصه کرده و همان خلاصه من را مجاب به خواندن کتاب کرد. آنچه در کتاب برای من جالب بود، صحبتهای از سر گمگشتگی نویسنده در موخره بود. او که مؤخره برایش به غایت حیاتی بود و میخواست که برگ برندهش را آنجا رو کند، خیلی ساده و صمیمی، آنچه دستاورد امروز علوم اجتماعیست را با مباحث مرتبط به تئوری ریسمان در فیزیک مقایسه میکند تا آب بیشتری به آسیاب علمیت علوم اجتماعی و انسانی بریزد و از ساحت این علوم دفاع کند. من، به عنوان دانشجوی روانشناسی، مشتاقتر از قبل، دنبال علمِ داده را خواهم گرفت و سعی میکنم در مسیر آکادمیک خود، از قدرت کلانداده بهرهی کافی را ببرم و نهایتاً گام کوچکی در علمیت روانشناسی بردارم. برای من،
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.