بریده کتابهای حانیه حانیه 2 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 28 چیزی که نمی فهمیدم این بود که مردم تفکر نمی کنن، تکرار می کنن. تحلیل نمی کنن، نشخوار می کنن. هضم نمی کنن، کپی میکنن. 0 0 حانیه 2 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 28 مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیر قابل تغییر موجودی هست که دیوانه وار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر می کنه. 0 0 حانیه 3 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 13 در تمام زندگی ام بالاخره نفهمیدم به پدرم ترحم کنم، نادیده اش بگیرم، عاشقش باشم،محاکمه اش کنم یا بکشمش. 0 0 حانیه 3 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 9 فکر کنم؟ بعد از تمام اتفاقاتی که افتاده به این نتیجه رسیده ام حیف آن غشایی در مغز که افکار رویش حک می شوند. 0 2 حانیه 1403/9/15 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 51 حالا که همدستم را هم از دست داده بودم فقط دلم می خواست پنهان شوم، ولی کثافت ماجرا این بود که در شهر های کوچک چیزی به اسم گمنامی وجود ندارد. بدنامی چرا، گمنامی، نه. واقعا خیلی مزخرف است که نمی توانی در خیابان راه بروی بی این که کسی به تو سلام کند یا لبخند بزند. 0 0 حانیه 1403/8/19 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 24 به این نتیجه رسیدم پدرم تلاش کرده تمام تصاویر برادرش را از بین ببرد تا شاید فراموشش کند. پوچی تلاشش کاملا آشکار بود، وقتی این همه تلاش می کنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره می شود. بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر می ماند. 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 16 در سری داستان های پیش از خواب، کسپر گلوله و چاقو می خورد، با چماق له و لورده می شد، در دریاهای آب جوش می پخت، روی زمین هایی پر از خرده شیشه کشیده می شد، ناخن هایش از بیخ کنده می شد، آدم خوارها اعضای بدنش را می بلعیدند، ناپدید می شد، از درون و بیرون منفجر می شد و اغلب مبتلا به اسپاسم های عضلانی شدید می شد و یک بار هم شنوایی اش را از دست داد. نتیجه ی اخلاقی همیشه یک چیز بود :اگر بدون فکر کردن از باور عامه ی مردم پیروی کنی، مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است. 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 14 گوش میدی جسپر؟ بعضی وقت ها که دیر وقت داری توی شهر قدم می زنی و زنی از روبه رو بهت نزدیک می شه، می بینی راهش رو کج می کنه و از یه مسیر دیگه می ره. چرا؟ چون یکی از اعضای جنس تو به زن ها دست درازی می کنه و بچه هارو ازار می ده! 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 14 خیلی خب جسپر، مسئله اینجاست : متلاشی شدن دنیا دیگه نامحسوس نیست، این روزها صدای گوش خراش جر خوردنش بلنده! 0 28 حانیه 1403/6/18 اسم این کتاب راز است! سودانیموس بوش 4.2 16 صفحۀ 47 کاس شانه بالا انداخت و گفت :<<به هر حال،مهم نیست،چون اگه جوک طوری باشه که لازم باشه توضیحش بدی دیگه خنده دار نیست.>> 0 2 حانیه 1403/6/13 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 419 <<اوه! دوشیزه وودهاس، گاهی چقدر خوب است آدم تنها باشد!... >>این کلمات نشان می داد چه قدر دلش پر است، چه قدر طاقت آورده، چه قدر کسانی را تحمل کرده که خیلی هم دوستش دارند. 0 0 حانیه 1403/6/12 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 325 چه گل ها که نادیده زاده می شوند و می شکفند و عطرشان بر باد بیابان هدر می رود.1 1.بخشی از شعر <<مرثیه سرایی در گورستان کلیسای روستا>>(1750) اثر تاماس گری (1716_1771) 0 0 حانیه 1403/5/29 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 193 وقتی ببینی مردم واسه پول چه کارها که نمی کنن از تعجب شاخ درمی آری. 0 0 حانیه 1403/5/28 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 173 رفتار صحیح رفتاری است که همه به آن احترام می گذارند. 0 0 حانیه 1403/5/28 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 171 خیلی بی انصافی است که بدون اطلاع کافی از موقعیت آدم ها درباره رفتارشان قضاوت کنیم. آدم تا توی خانواده ای نباشد نمی تواند بگوید تک تک افراد آن خانواده چه مشکلاتی دارند. 0 2 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 108 ولی اعتراف می کنم برایم عجیب بود چطور همین آدم هایی که این قوانین نانوشته را رعایت می کردند، بعضی وقت ها قوانینی را که توی کتاب های مقدسشان به دقت توضیح داده شده بود، نادیده می گرفتند و زیر پا می گذاشتند. 0 0 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 104 کم کم داشتم یاد میگرفتم انجام بعضی چیزها زمان میبرد و نگرانی، زمان آن را کوتاه تر نمی کند. 0 0 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 93 آدما از چیز هایی که نمی تونن بفهمن و درک کنن می ترسن. 0 0 حانیه 1403/5/22 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 55 <<حرف نمی زدم چون چیزی واسه گفتن نداشتم و کسی هم نبود که به حرف هام گوش بده.>> 0 1 حانیه 1403/5/19 مجموعه داستان های شکسپیر: مجموعه ی جدید 15 داستان اندرو متیوز 3.7 2 صفحۀ 442 اغلب اوقات، شرارت ظاهرش را عوض می کند و تغییر می دهد. 0 0
بریده کتابهای حانیه حانیه 2 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 28 چیزی که نمی فهمیدم این بود که مردم تفکر نمی کنن، تکرار می کنن. تحلیل نمی کنن، نشخوار می کنن. هضم نمی کنن، کپی میکنن. 0 0 حانیه 2 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 28 مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیر قابل تغییر موجودی هست که دیوانه وار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر می کنه. 0 0 حانیه 3 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 13 در تمام زندگی ام بالاخره نفهمیدم به پدرم ترحم کنم، نادیده اش بگیرم، عاشقش باشم،محاکمه اش کنم یا بکشمش. 0 0 حانیه 3 روز پیش جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 9 فکر کنم؟ بعد از تمام اتفاقاتی که افتاده به این نتیجه رسیده ام حیف آن غشایی در مغز که افکار رویش حک می شوند. 0 2 حانیه 1403/9/15 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 51 حالا که همدستم را هم از دست داده بودم فقط دلم می خواست پنهان شوم، ولی کثافت ماجرا این بود که در شهر های کوچک چیزی به اسم گمنامی وجود ندارد. بدنامی چرا، گمنامی، نه. واقعا خیلی مزخرف است که نمی توانی در خیابان راه بروی بی این که کسی به تو سلام کند یا لبخند بزند. 0 0 حانیه 1403/8/19 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 24 به این نتیجه رسیدم پدرم تلاش کرده تمام تصاویر برادرش را از بین ببرد تا شاید فراموشش کند. پوچی تلاشش کاملا آشکار بود، وقتی این همه تلاش می کنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره می شود. بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر می ماند. 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 16 در سری داستان های پیش از خواب، کسپر گلوله و چاقو می خورد، با چماق له و لورده می شد، در دریاهای آب جوش می پخت، روی زمین هایی پر از خرده شیشه کشیده می شد، ناخن هایش از بیخ کنده می شد، آدم خوارها اعضای بدنش را می بلعیدند، ناپدید می شد، از درون و بیرون منفجر می شد و اغلب مبتلا به اسپاسم های عضلانی شدید می شد و یک بار هم شنوایی اش را از دست داد. نتیجه ی اخلاقی همیشه یک چیز بود :اگر بدون فکر کردن از باور عامه ی مردم پیروی کنی، مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است. 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 14 گوش میدی جسپر؟ بعضی وقت ها که دیر وقت داری توی شهر قدم می زنی و زنی از روبه رو بهت نزدیک می شه، می بینی راهش رو کج می کنه و از یه مسیر دیگه می ره. چرا؟ چون یکی از اعضای جنس تو به زن ها دست درازی می کنه و بچه هارو ازار می ده! 0 0 حانیه 1403/8/5 جزء از کل استیو تولتز 4.1 143 صفحۀ 14 خیلی خب جسپر، مسئله اینجاست : متلاشی شدن دنیا دیگه نامحسوس نیست، این روزها صدای گوش خراش جر خوردنش بلنده! 0 28 حانیه 1403/6/18 اسم این کتاب راز است! سودانیموس بوش 4.2 16 صفحۀ 47 کاس شانه بالا انداخت و گفت :<<به هر حال،مهم نیست،چون اگه جوک طوری باشه که لازم باشه توضیحش بدی دیگه خنده دار نیست.>> 0 2 حانیه 1403/6/13 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 419 <<اوه! دوشیزه وودهاس، گاهی چقدر خوب است آدم تنها باشد!... >>این کلمات نشان می داد چه قدر دلش پر است، چه قدر طاقت آورده، چه قدر کسانی را تحمل کرده که خیلی هم دوستش دارند. 0 0 حانیه 1403/6/12 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 325 چه گل ها که نادیده زاده می شوند و می شکفند و عطرشان بر باد بیابان هدر می رود.1 1.بخشی از شعر <<مرثیه سرایی در گورستان کلیسای روستا>>(1750) اثر تاماس گری (1716_1771) 0 0 حانیه 1403/5/29 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 193 وقتی ببینی مردم واسه پول چه کارها که نمی کنن از تعجب شاخ درمی آری. 0 0 حانیه 1403/5/28 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 173 رفتار صحیح رفتاری است که همه به آن احترام می گذارند. 0 0 حانیه 1403/5/28 اما جین آستین 3.3 30 صفحۀ 171 خیلی بی انصافی است که بدون اطلاع کافی از موقعیت آدم ها درباره رفتارشان قضاوت کنیم. آدم تا توی خانواده ای نباشد نمی تواند بگوید تک تک افراد آن خانواده چه مشکلاتی دارند. 0 2 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 108 ولی اعتراف می کنم برایم عجیب بود چطور همین آدم هایی که این قوانین نانوشته را رعایت می کردند، بعضی وقت ها قوانینی را که توی کتاب های مقدسشان به دقت توضیح داده شده بود، نادیده می گرفتند و زیر پا می گذاشتند. 0 0 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 104 کم کم داشتم یاد میگرفتم انجام بعضی چیزها زمان میبرد و نگرانی، زمان آن را کوتاه تر نمی کند. 0 0 حانیه 1403/5/25 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 93 آدما از چیز هایی که نمی تونن بفهمن و درک کنن می ترسن. 0 0 حانیه 1403/5/22 آن سوی آبی بی کران لارن ولک 4.0 12 صفحۀ 55 <<حرف نمی زدم چون چیزی واسه گفتن نداشتم و کسی هم نبود که به حرف هام گوش بده.>> 0 1 حانیه 1403/5/19 مجموعه داستان های شکسپیر: مجموعه ی جدید 15 داستان اندرو متیوز 3.7 2 صفحۀ 442 اغلب اوقات، شرارت ظاهرش را عوض می کند و تغییر می دهد. 0 0