بریده کتابهای ثنا ثنا 4 روز پیش دیزی میلر هنری جیمز 2.4 7 صفحۀ 86 - هیچ وقت به فکر آقای وینتربورن نرسید که به من چای تعارف کند. وینتربورن جواب داد: ولی نصیحتتان کردهام. دیزی با صدای بلند گفت: من چای کمرنگ را ترجیح میدهم. 0 15 ثنا 1403/12/9 ابیگیل ماگدا سابو 4.2 17 صفحۀ 383 بیش از هر وقت توی زندگیاش دوست داشت جایی دیگر باشد، هر جایی. باز هم احساس کرد توی نمایش دیگران گرفتار شده، نمایشی که او در آن نقشی کاملا بی اهمیت داشت و از پیرنگش هم به هیچوجه نمیشد سردرآورد: تراژدی که به نقطه اوجش رسیده بود، یکی از بازیگرها لبخند زده و پرسیده بود آلو خشک دلشان میخواهد یا نه. 0 15 ثنا 1403/12/7 ابیگیل ماگدا سابو 4.2 17 صفحۀ 150 گینا احساس کرد اتفاقی که دارد برایش میافتد ورای چیزی است که بتواند هضمش کند، ورای چیزی که به هر نحوی بتواند تحمل کند. بعضی وقتها کابوسها میتواند چنان بیرحمانه، چنان مهلک، چنان هراس آور و چنان مایوس کننده باشد که نتوانی کاری بکنی جز اینکه هق هق گریه و ناله کنی تا کسی بیاید بیدارت کند. 0 53 ثنا 1403/12/2 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 85 اگر با این نفرت به او نگاه نکند، باید نگران شد، چون نفرت به آدم توانایی ادامه راه میبخشد؛ ساختاری شکننده را حفظ میکند، تار و پودرها را به هم میبافد، طوری که خلا بر همه چیز مسوولی نشود. 0 6 ثنا 1403/12/2 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 82 هر ماه باید چند راس را بکشند تا او بتواند شهریهی خانه سالمندان پدرش را بپردازد؟ چند انسان را باید برایش سلاخی کنند تا فراموش کند چه طور لئو را در تختش گذاشت، رویش را پوشاند، برایش لالایی خواند و روز بعد دید در خواب مرده؟ 0 4 ثنا 1403/11/29 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 24 کلمات سنیور اورامی دنیایی کوچک و کنترل شده را بنا میکنند که پر از شکاف است؛ دنیایی که شاید با یک کلمه نامتناسب ترک بردارد. 0 11 ثنا 1403/11/18 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 180 What shall we do with all these corpses on our hands… 0 0 ثنا 1403/11/16 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 132 Learn from Gatsby, from the lonely, isolated Gatsby, who also tried to retrieve his past and give flesh and blood to a fancy, a dream that was never meant to be more than a dream. 0 6 ثنا 1403/11/8 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 32 Whoever we were - and it was not really important what religion we belonged to, whether we wished to wear the veil or not, whether we observed certain religious norms or not- we have become the figment of someone else’s dream. 0 5 ثنا 1403/11/8 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 28 Our class was shaped within this context, in an attempt to escape the gaze of the blind censor for a few hours each week. 0 7 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 290 لی لی از مسیر حرکت جمع دور بود و برای اولین بار احساس کرد که مطلقا تنهاست. هیچکس به او نگاه نکرد، انگار هیچکس از حضور او آگاه نبود؛ لی لی اعماق اقیانوس بی اهمیت بودن را میکاوید و زیر بار بی اعتنایی آن جمع، درد تند و تیزتر امیدهای برباد رفته را نیز احساس میکرد. 0 8 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 195 برای قلبی پارهپاره که نزدیکی انسانها برایش هیچ آرامشی در پی ندارد، اتاق شاید چون یک انسان بازوانش را بگشاید، اما کسی که همه چاردیواریها برایش یکساناند، در چنین ساعاتی همه جا یک تبعیدی است. 1 42 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 205 گرتی مثل همه کسانی که داشتند غرق میشدند احساس کرد که غرق شدن در مقایسه با درد ناشی از تقلا برای رسیدن به سطح هیچ نیست. 0 7 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 215 بیخواب شدن هولناکه…همه چیزهای وحشتناک کنار تخت میایستن و به آدم خیره میشن… 0 6 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 218 من از گودترین اعماق هم بیشتر سقوط کردم، چون همون چیزهایی رو دریافت کردم که اونها کردن و برعکس اونها بهاش رو نپرداختم. 0 7 ثنا 1403/10/24 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 139 لی لی میدانست که جامعه بیش از هر چیز از کسانی منزجر است که نفهمیدهاند چطور از آن بهره ببرند. 2 14 ثنا 1403/10/22 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 80 آن روز، روز تن دادن به امیال ناگهانی و گریز بود. 0 5 ثنا 1403/10/21 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 15 لی لی بارت قربانی تمدنی بود که او را به وجود آورده بود، چنان علنی و آشکار که پنداری حلقههای دستبندش چون غل و زنجیر او را به سرنوشتش بسته بود. 0 30
بریده کتابهای ثنا ثنا 4 روز پیش دیزی میلر هنری جیمز 2.4 7 صفحۀ 86 - هیچ وقت به فکر آقای وینتربورن نرسید که به من چای تعارف کند. وینتربورن جواب داد: ولی نصیحتتان کردهام. دیزی با صدای بلند گفت: من چای کمرنگ را ترجیح میدهم. 0 15 ثنا 1403/12/9 ابیگیل ماگدا سابو 4.2 17 صفحۀ 383 بیش از هر وقت توی زندگیاش دوست داشت جایی دیگر باشد، هر جایی. باز هم احساس کرد توی نمایش دیگران گرفتار شده، نمایشی که او در آن نقشی کاملا بی اهمیت داشت و از پیرنگش هم به هیچوجه نمیشد سردرآورد: تراژدی که به نقطه اوجش رسیده بود، یکی از بازیگرها لبخند زده و پرسیده بود آلو خشک دلشان میخواهد یا نه. 0 15 ثنا 1403/12/7 ابیگیل ماگدا سابو 4.2 17 صفحۀ 150 گینا احساس کرد اتفاقی که دارد برایش میافتد ورای چیزی است که بتواند هضمش کند، ورای چیزی که به هر نحوی بتواند تحمل کند. بعضی وقتها کابوسها میتواند چنان بیرحمانه، چنان مهلک، چنان هراس آور و چنان مایوس کننده باشد که نتوانی کاری بکنی جز اینکه هق هق گریه و ناله کنی تا کسی بیاید بیدارت کند. 0 53 ثنا 1403/12/2 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 85 اگر با این نفرت به او نگاه نکند، باید نگران شد، چون نفرت به آدم توانایی ادامه راه میبخشد؛ ساختاری شکننده را حفظ میکند، تار و پودرها را به هم میبافد، طوری که خلا بر همه چیز مسوولی نشود. 0 6 ثنا 1403/12/2 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 82 هر ماه باید چند راس را بکشند تا او بتواند شهریهی خانه سالمندان پدرش را بپردازد؟ چند انسان را باید برایش سلاخی کنند تا فراموش کند چه طور لئو را در تختش گذاشت، رویش را پوشاند، برایش لالایی خواند و روز بعد دید در خواب مرده؟ 0 4 ثنا 1403/11/29 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 50 صفحۀ 24 کلمات سنیور اورامی دنیایی کوچک و کنترل شده را بنا میکنند که پر از شکاف است؛ دنیایی که شاید با یک کلمه نامتناسب ترک بردارد. 0 11 ثنا 1403/11/18 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 180 What shall we do with all these corpses on our hands… 0 0 ثنا 1403/11/16 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 132 Learn from Gatsby, from the lonely, isolated Gatsby, who also tried to retrieve his past and give flesh and blood to a fancy, a dream that was never meant to be more than a dream. 0 6 ثنا 1403/11/8 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 32 Whoever we were - and it was not really important what religion we belonged to, whether we wished to wear the veil or not, whether we observed certain religious norms or not- we have become the figment of someone else’s dream. 0 5 ثنا 1403/11/8 Reading Lolita in Tehran: A Memoir in Books آذر نفیسی 3.9 2 صفحۀ 28 Our class was shaped within this context, in an attempt to escape the gaze of the blind censor for a few hours each week. 0 7 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 290 لی لی از مسیر حرکت جمع دور بود و برای اولین بار احساس کرد که مطلقا تنهاست. هیچکس به او نگاه نکرد، انگار هیچکس از حضور او آگاه نبود؛ لی لی اعماق اقیانوس بی اهمیت بودن را میکاوید و زیر بار بی اعتنایی آن جمع، درد تند و تیزتر امیدهای برباد رفته را نیز احساس میکرد. 0 8 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 195 برای قلبی پارهپاره که نزدیکی انسانها برایش هیچ آرامشی در پی ندارد، اتاق شاید چون یک انسان بازوانش را بگشاید، اما کسی که همه چاردیواریها برایش یکساناند، در چنین ساعاتی همه جا یک تبعیدی است. 1 42 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 205 گرتی مثل همه کسانی که داشتند غرق میشدند احساس کرد که غرق شدن در مقایسه با درد ناشی از تقلا برای رسیدن به سطح هیچ نیست. 0 7 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 215 بیخواب شدن هولناکه…همه چیزهای وحشتناک کنار تخت میایستن و به آدم خیره میشن… 0 6 ثنا 1403/10/25 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 218 من از گودترین اعماق هم بیشتر سقوط کردم، چون همون چیزهایی رو دریافت کردم که اونها کردن و برعکس اونها بهاش رو نپرداختم. 0 7 ثنا 1403/10/24 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 139 لی لی میدانست که جامعه بیش از هر چیز از کسانی منزجر است که نفهمیدهاند چطور از آن بهره ببرند. 2 14 ثنا 1403/10/22 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 80 آن روز، روز تن دادن به امیال ناگهانی و گریز بود. 0 5 ثنا 1403/10/21 خانه ی شادی ادیت وارتن 5.0 1 صفحۀ 15 لی لی بارت قربانی تمدنی بود که او را به وجود آورده بود، چنان علنی و آشکار که پنداری حلقههای دستبندش چون غل و زنجیر او را به سرنوشتش بسته بود. 0 30