بریدهای از کتاب ابیگیل اثر ماگدا سابو
1403/12/9
صفحۀ 383
بیش از هر وقت توی زندگیاش دوست داشت جایی دیگر باشد، هر جایی. باز هم احساس کرد توی نمایش دیگران گرفتار شده، نمایشی که او در آن نقشی کاملا بی اهمیت داشت و از پیرنگش هم به هیچوجه نمیشد سردرآورد: تراژدی که به نقطه اوجش رسیده بود، یکی از بازیگرها لبخند زده و پرسیده بود آلو خشک دلشان میخواهد یا نه.
بیش از هر وقت توی زندگیاش دوست داشت جایی دیگر باشد، هر جایی. باز هم احساس کرد توی نمایش دیگران گرفتار شده، نمایشی که او در آن نقشی کاملا بی اهمیت داشت و از پیرنگش هم به هیچوجه نمیشد سردرآورد: تراژدی که به نقطه اوجش رسیده بود، یکی از بازیگرها لبخند زده و پرسیده بود آلو خشک دلشان میخواهد یا نه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.