بریده کتابهای Mob_oInA Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 329 پدر گفت: "تصمیم گرفتی؟" "هنوز مرددم." "شک کن دخترم، شک اساس ایمان است" 0 5 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 329 گاه نالهای آدم را تسکین می دهد، اما من نمیتوانستم. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 239 گویی حادثه غریبی در راه بود، مثل همه افسانههای تلخ. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 232 و به تلخی مرگ، خندیده بود. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 219 میرزا حسن گفت: "به چشم های این مردم نگاه کن، همه مردهاند" 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 199 چه حرفها! مگر ما میتوانیم شخصیت آدمها را تعیین کنیم؟ چرا هرکس که به های و هوی دنیا دل نمیدهد، میشود بی سر و پا؟ 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 198 و چرا برای داشتن او باید به زمین و زمان التماس میکردم؟ 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 143 از آرزوهای بر باد رفتهاش حرف میزد و نمیتوانست گریه کند 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 143 "سرزمین ما کجاست؟" "هرجا که آدم خوش است، خوش است." 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 142 گفتم کاش بودی و آرام مینشستی که حرف بزنم... ...فقط گوش بده، عزیزم، گوش بده. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 110 مردهاند، مردانی که ندانستند چرا زندهاند! 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 101 با دار و تفنگ که نمیشود بر مردم حکومت کرد، باید به دادشان رسید. سایه ترس از مرگ هم بدتر است 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 101 اما همه مردم میدانستند که بلوا بر سر این دو آدم نبود، بر سر هیچ آدمی نبود، بر سر خاک هم نبود،به خاطر عشق و گرسنگی هم نبود. میرزا حسن گفت: خاک بر سر آدمهایی که نمیدانند سر چی دارند میجنگند. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 44 آنقدر خوش است که اگر گوشه خلوتی پیدا کند، آب همه دریا ها را گریه خواهد کرد 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 14 و من هرچه به آن شیشه ها نگاه میکردم هیچ نشانی از زندگی نمییافتم 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 10 دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟ 0 33 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 10 معلق بین مرگ و زندگی جلو اینه ایستاده بودم که در لایهای از غبار محو شده بود 0 1 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 71 نفرت یک انتخاب است. اما عشق اینطور نیست. هیچچیز به اندازه عشق از کنترل ما آدم ها خارج نیست. 0 5 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 71 عشق گاهی به آدمها قدرت این را میدهد که خائن و نابکار باشند. وقتی کسی که دوسش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقتفرسا است مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دندههایت. 0 5 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 67 نادیده گرفتن آنچه که دوست داری کار مشکلی است... 0 1
بریده کتابهای Mob_oInA Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 329 پدر گفت: "تصمیم گرفتی؟" "هنوز مرددم." "شک کن دخترم، شک اساس ایمان است" 0 5 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 329 گاه نالهای آدم را تسکین می دهد، اما من نمیتوانستم. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 239 گویی حادثه غریبی در راه بود، مثل همه افسانههای تلخ. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 232 و به تلخی مرگ، خندیده بود. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 219 میرزا حسن گفت: "به چشم های این مردم نگاه کن، همه مردهاند" 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 199 چه حرفها! مگر ما میتوانیم شخصیت آدمها را تعیین کنیم؟ چرا هرکس که به های و هوی دنیا دل نمیدهد، میشود بی سر و پا؟ 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 198 و چرا برای داشتن او باید به زمین و زمان التماس میکردم؟ 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 143 از آرزوهای بر باد رفتهاش حرف میزد و نمیتوانست گریه کند 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 143 "سرزمین ما کجاست؟" "هرجا که آدم خوش است، خوش است." 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 142 گفتم کاش بودی و آرام مینشستی که حرف بزنم... ...فقط گوش بده، عزیزم، گوش بده. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 110 مردهاند، مردانی که ندانستند چرا زندهاند! 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 101 با دار و تفنگ که نمیشود بر مردم حکومت کرد، باید به دادشان رسید. سایه ترس از مرگ هم بدتر است 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 101 اما همه مردم میدانستند که بلوا بر سر این دو آدم نبود، بر سر هیچ آدمی نبود، بر سر خاک هم نبود،به خاطر عشق و گرسنگی هم نبود. میرزا حسن گفت: خاک بر سر آدمهایی که نمیدانند سر چی دارند میجنگند. 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 44 آنقدر خوش است که اگر گوشه خلوتی پیدا کند، آب همه دریا ها را گریه خواهد کرد 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 14 و من هرچه به آن شیشه ها نگاه میکردم هیچ نشانی از زندگی نمییافتم 0 1 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 10 دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟ 0 33 Mob_oInA 5 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.1 98 صفحۀ 10 معلق بین مرگ و زندگی جلو اینه ایستاده بودم که در لایهای از غبار محو شده بود 0 1 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 71 نفرت یک انتخاب است. اما عشق اینطور نیست. هیچچیز به اندازه عشق از کنترل ما آدم ها خارج نیست. 0 5 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 71 عشق گاهی به آدمها قدرت این را میدهد که خائن و نابکار باشند. وقتی کسی که دوسش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقتفرسا است مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دندههایت. 0 5 Mob_oInA 1403/6/19 به امید دل بستم لانکالی 4.4 77 صفحۀ 67 نادیده گرفتن آنچه که دوست داری کار مشکلی است... 0 1