جست با صدای آرامی سکوت آمیخته با حیرت را شکست و گفت : « یه راه حل دارم. کاترین، یه راه حل دارم. کی تونیم کنار هم باشیم و سرزمین شطرنج رو نجات بدیم. می تونی شیرینی پزی باز کنی. همه چی رو به راه میشه.» لب های کاترین از هم باز شد. نمی خواست به خودش امید بدهد. جست به سالن رقص و مهمان های نقاب دار اشاره کرد و گفت : « از همه ی اینها دست میکشی. ولی به نظرم تو قبلاً هم بدت نمیآمد این کار رو بکنی.»