بریده کتابهای دوربرگردان انسیه ارشی 1402/7/6 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 134 رضا همینطور که دور میشد گفت "انشاءالله به جنگ با عدو چیزی نمانده". کمی شوکه شدم و با تاخیر جواب دادم: "انشاءالله ما هم آمادهایم..." یک طرف مغزم که مخالف آمدن به سوریه بود، به شدت از رضا متنفر بود. 0 9 انسیه ارشی 1402/7/9 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 169 ابوحامد افراد را کوتاه معرفی کرد؛ بعضی از مشکلات و کمبودها را بیان کرد و گفت: "باقی مشکلات را مسئول هر یگانی میگوید". حاج قاسم از ابوحامد تشکر کرد و نگاهش را به نگاهم گره زد و گفت: " از همین جوان که روبروی من نشسته شروع میکنیم". انار در دلم پاره کردند. 0 7 انسیه ارشی 1402/7/2 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 83 مراکز صدور کارت رایدهی همه جا دیده میشد. فقط کافی بود جلوی دوربینهایی که اروپاییها هدیه داده بودند بنشینی. بعد از چند لحظه عکس فوری آماده میشد و با چسباندن روی کارت و نوشتن مشخصات، شما آماده رای دادن در اولین انتخابات آزاد افغانستان میشدی. به همین راحتی. 0 16 اَمیرْرِضا|Amirreza 1403/9/19 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 267 سید رضا همچنان به گوشی نگاه میکرد که جای دست خونی رسول روی صفحهاش بود و گفت « وقتی گوشی آقا رسول رو توی درمانگاه تحویل گرفتم، دیدم هنوز دعای عهد روی صفحهش بازه و رسول موقع حمله داعشیها این رو میخونده « اللهم ان حال بینی و بینه الموت...» 0 0 انسیه ارشی 1402/7/7 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 151 وقتی در یک صف با لباسهای یکرنگ و اسلحه به سمت حرم میرفتیم تازه فهمیدم که فاتح قصد داشته در آن روزهای سخت به مردم روحیه بدهد. کودکان زینبیه اطراف ما میدویدند و با هم صحبت میکردند. از مترجم همشهری پرسیدم چه میگویند که ترجمه کرد: "اینها تک تیراندازهای حضرت زینب سلان الله علیها هستند..." چه جمله عجیبی. "تک تیراندازان حضرت زینب". بال درآوردم و روی ابرها حرکت میکردم. 0 11
بریده کتابهای دوربرگردان انسیه ارشی 1402/7/6 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 134 رضا همینطور که دور میشد گفت "انشاءالله به جنگ با عدو چیزی نمانده". کمی شوکه شدم و با تاخیر جواب دادم: "انشاءالله ما هم آمادهایم..." یک طرف مغزم که مخالف آمدن به سوریه بود، به شدت از رضا متنفر بود. 0 9 انسیه ارشی 1402/7/9 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 169 ابوحامد افراد را کوتاه معرفی کرد؛ بعضی از مشکلات و کمبودها را بیان کرد و گفت: "باقی مشکلات را مسئول هر یگانی میگوید". حاج قاسم از ابوحامد تشکر کرد و نگاهش را به نگاهم گره زد و گفت: " از همین جوان که روبروی من نشسته شروع میکنیم". انار در دلم پاره کردند. 0 7 انسیه ارشی 1402/7/2 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 83 مراکز صدور کارت رایدهی همه جا دیده میشد. فقط کافی بود جلوی دوربینهایی که اروپاییها هدیه داده بودند بنشینی. بعد از چند لحظه عکس فوری آماده میشد و با چسباندن روی کارت و نوشتن مشخصات، شما آماده رای دادن در اولین انتخابات آزاد افغانستان میشدی. به همین راحتی. 0 16 اَمیرْرِضا|Amirreza 1403/9/19 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 267 سید رضا همچنان به گوشی نگاه میکرد که جای دست خونی رسول روی صفحهاش بود و گفت « وقتی گوشی آقا رسول رو توی درمانگاه تحویل گرفتم، دیدم هنوز دعای عهد روی صفحهش بازه و رسول موقع حمله داعشیها این رو میخونده « اللهم ان حال بینی و بینه الموت...» 0 0 انسیه ارشی 1402/7/7 دوربرگردان سیدزهیر مجاهد 4.3 1 صفحۀ 151 وقتی در یک صف با لباسهای یکرنگ و اسلحه به سمت حرم میرفتیم تازه فهمیدم که فاتح قصد داشته در آن روزهای سخت به مردم روحیه بدهد. کودکان زینبیه اطراف ما میدویدند و با هم صحبت میکردند. از مترجم همشهری پرسیدم چه میگویند که ترجمه کرد: "اینها تک تیراندازهای حضرت زینب سلان الله علیها هستند..." چه جمله عجیبی. "تک تیراندازان حضرت زینب". بال درآوردم و روی ابرها حرکت میکردم. 0 11